راوى گفت : پس مردم و اهل مسجد صداها به گريه و افغان بلند نمودند، آن حضرت فرمود كه شما الان بر حال او گريه مى كنيد و حال آنكه او را يارى نخواهيد كرد.
پس از اتمام آن مجلس ، بار ديگر به مسجد مراجعت فرمود در حالتى كه رنگ مبارك آن حضرت متغيّر و روى نازنينش از شدّت غضب سرخ بود و خطبه مختصر ديگر بخواند و در آن حال از چشمان آن حضرت اشك مى ريخت پس فرمود:
ايّها الناس ! به درستى كه من در ميان شما دو چيز سنگين و بزرگ را واگذارده ام يكى كتاب خداست و ديگرى عترت من كه بنياد امر من و مايه امتزاج آب طينت من و ميوه دل و پاره جگر من اند. اين دو چيز از هم جدايى ندارند تا آنكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند و به تحقيق كه دشمن داشتيد عترت مرا و برايشان ستم روا نموديد،
آگاه باشيد كه من در روز قيامت انتظار اين دو امر بزرگ دارم تا آنكه به نزد من آيند و من پرسش نمى كنم درباره ايشان مگر آنچه را كه پروردگار من به من امر فرموده و آن آنست كه از شما بخواهم كه در حق ذَوى القُربى من ، دوستى نماييد؛ پس انديشه كنيد كه مبادا در فرداى قيامت بر كنار حوض كوثر نتوانيد كه مرا ديد(در حالى نسبت به آنها كينه و ظلم روا داشته باشيد).
زود باشد كه در روز قيامت سه سركرده اين اُمّت با سه عَلَم در نزد من خواهد آمد: يك عَلَم سياه و تاريك كه ملائكه از دهشت و وحشت ديدار آن به فرياد آيند؛ پس در حضور من بايستند. من گويم كه مَنَم احمد پيغمبر خدا بر عرب و عجم . گويند كه ما از امت توايم اى احمد!...