روايت ميلاد حضـرت رسـول(ص) از زبان هر كه باشـد شيريـن است, اما از زبان مادر بزرگـوارش (آمنه), شيـريـن تـر و دلنشيـن تـر.
ضمـن تبـريك ايـن خجسته ميلاد, خـواننـدگان گرامـى را پاى كلام آمنه مادر پيامبر مى نشانيم كه اين تولد پر بركت را چنيـن ترسيم مى كند. (به نقل از منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج1, ص28)
آنگاه كه تولد رسول خدا(ص) فرار رسيد, بال فرشته اى را ديدم كه بر دلـم كشيد و هراس از وجودم رخت بربست.
سپس نوشابه سفيدى برايم آوردند.
مـن كه تشنه بـودم آن را نـوشيدم. گـويا در وجـودم فـروغ والايـى پـديـد آمـد. زنانى را ديدم, بلند بالا همچون نخل, كه با مـن سخـن مى گفتند. و ...
كلامى شنيدم كه به سان سخن آدميان نبود.
چيزى شبيه ديباى سپيد گون را ديدم, كه گويى ميان زميـن تا آسمان را فرا گرفت.
و شنيدم كه گوينده اى مى گفت:
(آن عزيزتـريـن مردم را بگيـريـد.) مـردانـى را ديـدم در آسمان ايستاده, با آفتـابه هـايـى در دست, و ... شـرق و غرب جهان در چشمـانـم مجسـم شــد.
پرچمى از ديبا را ديدم كه بر چـوبـى از ياقـوت, ميان زميـن و آسمان و بر فراز (كعبه) در اهتزار بود.
رسول خـدا(صلى الله عليه و آله و سلم) قـدم به جهان گذاشت, در حالـى كه انگشتـش را به سـوى آسمان فراز برده بود.
ابـر سفيـدى را ديـدم كه از آسمـان فـرود آمـد و آمـد, تـا او را فـرا گـرفت.
ندايى شنيدم كه گفت:
(محمد را به شرق و غرب جهان و به درياها طـواف دهيد و بگردانيد, تا او را به نـام و صفـات و صـورت بشنـاسـانيـد.) و ... ابـر كنـار رفت.