ادامه بحث

‏بيشتر معلومات و دانسته‏ هاى انسان از راه چشم و گوش است ديدن و شنيدن در واقع بوسيله مغز انجام ميشود سپس قلب تحت تأثير واقع ميگردد.

مثلا: اول مظلومى را مى ‏بينيم يا مى ‏شنويم آنگاه در قلب خود احساس ناراحتى مينمائيم بجرئت ميتوان گفت: مغز وسيله قلب و راه رساندن اشياء بقلب است و سپس درك و حل و فصل با قلب ميباشد، على هذا مراد از قلب در قرآن چند چيز ميتواند باشد:

1- قلب معمولى كه بگوئيم محل آنهمه چيز كه قرآن فرموده همين قلب است هر چيز بوسيله چشم و گوش و حواس ديگر بمغز وارد ميشود و آنوقت قلب بآن اعتقاد پيدا ميكند يا تكذيب مينمايد يا ميسوزد و غمگين ميشود يا تنگ ميگردد يا شرح پيدا ميكند و هكذا، مراد از صدر و صدور نيز قلب است باعتبار حالّ و محلّ و نفس نيز بدان معنى است بعلت آنكه نسبت بعضى از افعال چنانكه ديديم بهر دو يكى است و اگر در حال خويش دقت كنيم خواهيم ديد خوف، اضطراب، شادى، غصّه، دلسوزى و اطمينان و غيره را ما در قلب احساس ميكنيم.

ممكن است بگوئيد: مغز بعضى از طيور را بر ميدارند، نمى‏ ميرد ولى چيزى هم احساس نميكند و دانه در جلوش ميماند ولى نميخورد تا از بين ميرود؟

ميگويم اين دليل احساس مغز نميشود و شايد در اثر نبودن مغز راه احساس قلب بسته شده و مغز محسوسات را بقلب تحويل نميدهد تا حسّ بكند.

اگر گويند: امروز ثابت شده كه اين همه كارها مال مغز است؟

گوئيم:همين قدر ميدانيم كه اين چيزها در درون آدمى است و درست محل آنها را نميدانيم، تشخيص و تمنّا بوسيله قلب است امروز در قرن بيستم با اين همه گفتار درباره كارهاى مغز باز ميگوئيم:
دلم ميخواهد، قلبم مايل است، از ته قلب دوست ميدارم در قلبم احساس شادى يا غصّه يا كينه ميكنم و ...مانعى ندارد كه بگوئيم: اينها با دستگاه چشم و گوش وارد مغز شده بقلب تحويل ميگردد سپس قلب روى آنها قضاوت كرده بانبار مغز تحويل ميدهد و مغز فقط انبار و بايگانى قلب است و چون همه چيز با قلب است لذا بقلب نسبت داده شده.

2- مراد از قلب، باطن و درون انسان است ولى نه همه جاى آن بلكه مركز ثقل بدن كه همان قلب و سينه و نفس است.

ضيق، شرح، حاوى معلومات بودن، تفكر، كسب، قساوت، اطمينان دخول ايمان، انحراف، زيغ، ممهور بودن و غيره كه بقلب و صدر و نفس نسبت داده شده بعلت آنكه مركز ثقل بدن اين سه چيز است، اين احتمال باحتمال اول بر ميگردد.

3- مراد از قلب نفس مدركه و روح است. الميزان ذيل آيه وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ قلب را نفس مدركه و روح دانسته و ظرف بودن صدر را براى قلب و ايضا نسبت تعقل را بقلب با آنكه مال روح است مجاز دانسته

و در ذيل آيه وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ گفته: اين از جمله شواهدى است كه مراد از قلب، انسان بمعنى نفس و روح است، چون تفكّر، تعقّل، حبّ، بغض، خوف و امثال آن را گرچه ممكن است كسى بقلب نسبت دهد باعتقاد آنكه عضو مدرك در بدن همان قلب است چنانكه عوام عقيده دارند ... ولى كسب و اكتساب جز بانسان نسبت داده نميشود.

ولى بعيد است اين همه قلب و قلوب، صدر و صدور، نفس و نفوس فؤاد و افئدة و الباب را كه در قرآن آمده حمل بر نفس مدركه و روح بكنيم و نيز بعيد است كه بگوئيم در آيه تَعْمَى الْقُلُوبُ روح مجازا قلب خوانده شده و ظرف بودن صدور نيز مجاز است و نسبت تعقّل بقلب با آنكه مال نفس است باز مجاز ميباشد.

ايضا بايد همه صدر، صدور، فؤاد، افئده و غيره را مجاز بدانيم.

بنظر اينجانب مراد از نفس و نفوس در بسيارى از آيات باطن و درون انسان است كه با قلب و صدر نيز ميسازد. و اللّه العالم.

قاموس قرآن
سید علی اکبر قرشی