خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ
- سوره : البقرة آیه : 7
خدا بر دلها و شنوايى آنان مهر نهاده، و بر ديدگانشان پرده افكنده است. و اينان را عذابى است سهمگين.
نگرشى بر واژه ها
«كفر» به معناى ناسپاسى و در مقابل «شكر» و «سپاس» است؛ همانگونه كه «حمد» و «ستايش» دربرابر «ذمّ» و «سرزنش» قرار دارد. پس، به بيان روشنتر، كفر به معناى «پوشاندن نعمت» و «سپاس و شكر» به مفهوم «آشكارساختن نعمتهاى» خداست.
در فرهنگ عرب، به هر آنچه چيزى را بپوشاند، «كفر» گفته مى شود. بعنوان مثال، «لبيد» مى گويد: «فى ليلة كفرالنّجوم غمامها» (شبى كه ابرها ستاره ها را پوشانده بود).
«إِنذار»، هشدار خاصى است براى توجّه دادن به آينده اى ترسناك؛ و خدا به اين وصف خوانده شده است؛ چرا كه: «...ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ...» (...اين كيفرى است كه خدا بندگانش را به آن هشدار مىدهد...).
در تفاوت «إنذار» و «إشعار»، برخى گفته اند كه «إنذار» ترساندن از رويدادى هراس انگيز با فرصتى كافى است، امّا «إشعار» عكس آن است.
«ختم» مانند «طبع»، به معناى «مهر نهادن» است. ختم هر چيز، پايان آن است، و ختم كتاب يعنى تمام كردن آن. مهر را نيز به همين دليل «خاتم» مىگويند.
واژه «سمع» گرچه مفرد آمده، منظور از آن دستگاه شنوايى است و به اين دليل مفرد آمده كه مصدر است؛ و ممكن است با حذف مضاف باشد، يعنى «مواضع سمعهم»؛ يا بدان جهت كه مضاف اليه جمع است، مفرد هم معناى جمع مى دهد. در ادبيات عرب، نظير اين مورد، بسيار است.
«غشاوه» بر وزن «عمامه»، به معناى «پرده و پوشش» است.
«قلب» در لغت به مفهوم «وارونه شدن» آمده است؛ و از آنجا كه قلب انسان همواره با دريافتها و انديشه هاى گوناگون، دگرگون مى شود، اين واژه را درمورد آن بكار مى برند.