مفسّران در شأن نزول آیات فوق نقل کردهاند؛
جمعی از قریش خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از عالمی که موسی(ع) مأمور به پیروی از او شد، سؤال کردند، آیات فوق نازل شد. در ماجرای موسی و خضر(ع) یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفتانگیزی برخورد میکنیم که نشان میدهد؛ حتّی یک پیغمبر اولواالعزم که آگاهترین افراد محیط خویش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلّمی میرود که به او درس بیاموزد. او هم درسهایی که هر یک از دیگری عجیبتر است، به او یاد میدهد و چه نکتههای بسیار مهمّی که در مجموعه این داستان نهفته شده است. در نخستین آیه میگوید:
«به خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست و همراه خود گفت من دست از طلب برنمیدارم تا به «مجمع البحرین» برسم، هر چند مدّتی طولانی به راه خود ادامه دهم. سرانجام موسی و همسفرش از محلّ تلاقی دو دریا «مجمع البحرین» گذشتند، طول سفر و خستگی راه، گرسنگی را بر آنها چیره کرد، در این هنگام موسی به خاطرش آمد که غذایی به همراه آوردهاند، به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شدهایم».
و معنایش این است: بعد از آنکه از «مجمع البحرین» گذشتند، موسی(ع) به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان که همان ماهیای بوده که با خود برداشته بودند، بیاورد؛ زیرا از مسافرت خود خسته شده و به تجدید نیرو نیازمند شدهاند.