فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ(10)
فِي قُلُوبِهِم: (فی)حرف جر، عامل، مبنی/(قلوب)اسم، جمع، مذکر، معرفه به اضافه، معرب/(هم)ضمیر، جمع مذکر غایب، اسم، معرفه، مبنی
<جارومجرور متعلق به خبر مقدم محذوف/مضاف الیه و محلا مجرور>
مَّرَضٌ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
<مبتدای موخر>
فَـ: حرف، غیرعامل، مبنی
<حرف عطف>
زَادَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غایب، (ز ی د)، معتل_اجوف یایی، ثلاثی مجرد، متعدی، معلوم، مبنی، اعلال به قلب
<فعل>
هُمُ: مفعول و محلا منصوب
اللَّهُ: اسم، مفرد، مذکر، معرفه، معرب
<فاعل و لفظا مرفوع>
مَرَضًا: مفعول دوم و لفظا منصوب
وَ: واو عطف یا استیناف
لَهُمْ: جارومجرور متعلق به خبر مقدم محذوف
عَذَابٌ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
<مبتدای موخر>
أَلِيمٌ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
<صفت عذاب و لفظا مرفوع>
بِمَا: حرف جر، عامل، مبنی/اسم موصول، معرفه، مبنی
<جارومجرور متعلق به أَلِيمٌ>
كَانُوا: فعل ماضی ناقص، جمع مذکر غایب، (ک و ن)، معتل_اجوف واوی، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم، مبنی
<فعل و ضمیر بارز واو در محل رفع اسم کَانَ>
يَكْذِبُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، (ک ذ ب)، صحیح_سالم، ثلاثی مجرد، متعدی، معلوم، معرب
<فعل و فاعل ضمیر بارز واو/ جمله فعلیه در محل نصب خبر کَانَ>