7 - امّ سلمه
الف ) روزى امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در منزل من نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم بازى مى كردند.
جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم امت تو بعد از تو اين پسرت را به قتل مى رسانند - و با دست خود به امام حسين عليه السلام اشاره كرد - رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم گريه كرد و امام حسين عليه السلام را به سينه اش چسبانيد، سپس به من فرمود: "اين تربت پيش تو امانت است "
سپس آن را بوييد و فرمود: "عطر كربلاست"
و آنگاه فرمود: اى امّ سلمه ! وقتى كه ديدى اين تربت تبديل به خون شد بدان كه پسرم به قتل رسيده است .
امّ سلمه آن را در شيشه اى نهاد و هر روز بر آن مى نگريست و مى گفت : اى خاك روزى كه تو تبديل به خون شوى روزى بس غم افزا و پرماجرا خواهد بود.( تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 347؛ معجم الكبير، طبرانى ، ج 3، ص 108، حديث 2817.)
ب ) چون امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، طائفه جن در عزاى او گريستند و به جاى باران ، خون باريد.(ذخائر العقبى ، ص 150.)