یکی از سؤالات مهم در شیوه تربیت، هدایت و راهنمایی جوانان و جذب آنان به سوی ارزشهای دینی این است که آیا در جذب و هدایت آنان بر اصول «عقلی و استدلالی» باید تکیه نمود یا مبنای کار و فعالیت را «فطرت» و درون انسان قرار داد و با تسخیر دل و درون آنان و بیدار ساختن استعدادهای خدادادیشان آنان را به سوی اخلاق و عرفان سوق داد یا مبنای فعالیت را رفتارهای شرعی و مناسکی قرار دهیم که در این صورت عرصه کار، احکام شرعی و توضیح المسایل میشود، یا مدار و محور ،کار تربیت و جذب جوانان به سوی دین را، عواطف و احساسات جوانان قرار دهیم؟
همه میدانیم که جوانان از جنبههای گوناگون: فردی خانوادگی و جنسی، احوال متنوع روانی و کثرت طلبیهای مادی و معنوی دارند.
یکی از اندیشمندان در امر تربیت میگوید: «جوانها مثل دانههای چوب کبریت نیستند که همه یک اندازه و یک شکل باشند و بشود آن ها را قالبی در قوطِیهای همشکل بسته بندی یا دسته بندی کرد. هر آدمی برای خودش عالمی است»(1)
بنابر این نمیشود یک نسخه کلی برای همه جوانان یا نوجوانان نوشت.