گاه چنان غرق در دنیا و روزمرگی هایش میشویم و در چرخه عبث غفلت گیر می کنیم که حتی وجود خود را از یاد میبریم چون ماشینی تنظیم شده هر روز کارهای مشخص شده خاصی را انجام میدهیم .
و عمر ما در تکرار مکررات هر روزه میگذرد صفحه ضمیر ما را نیز چون شهرمان دود گرفته است و همه چیز در ناپیدایی است و سرگردانی بیداد میکند.
و به یقین برای همه ما حالاتی دست میدهد که از این همه نازیبایی به تنگ می آییم و دل ما در پی گم شده خود میگردد و به کنکاش در وجود خود میپردازیم ببینم در کجای زندگیمان رهایش کردیم و وجود با عظمتش را از یاد بردیم بزرگیش الآن خود را نشان داده که بی او این خلأ بی انتها با هیچ جیز پر نشده نه با سرگرم شدن به درس و بحث و کار و تفریح و نه با تعلق خاطر به این و آن هرگز جای خدا را چیز دیگری پر نخواهد کرد فطرت ما فقط با او آشناست و فقط با یاد او به آرامش خواهیم رسید
و هرگاه که انسانی راه خلاف فطرتش در پیش گیرد هرگز رنگ آرامش را نخواهد دید و روح او در عذاب خواهد ماند و دچار مردگی و خلأ خواهد شد و این همه افسردگی ها و بیماری های رفتاری و روانی که ما به صورت تأسف آوریشاهد روند رو به رشد آن هستیم به این خاطر است که ما انسان ها میخواهیم روحمان را از چیزی که دوست دارد و با او آشناست جدا کرده و به نازیبایی های دنیای دنی مأنوس کنیم .
و اینجاست که نا خود آگاه در وجود ما انقلابی میشود و دنبال آن یگانه معبود به جستجو می پردازیم و همین جاست که انسانیت ما آغاز میشود اما موضوعی که هست اینست که ما مدتها در غیبت بوده ایم و الان مسیر را گم کرده ایم از کاروان روندگان طریقت جا مانده ایم نمیدانیم به کدام سمت برویم و سراغش را از که بگیریم تمام وجود ما به تلاطم می آید و در بغض تنهایی فرو میرود در این لحظه هاست که نباید نا امید شد نباید به دنبال هر بانگی راه افتاد به امید رسیدن به او بلکه کوتاهترین راه رجوع به دل خود است دل را خدا در وجود ما نهاد که جایی برای خودش باشد