آفتاب بر اقيانوسها مى تابد، و بخار آب را به بالا مى فرستد، بخارها متراكم مى شوند، و توده هاى سنگين ابر را تشكيل مى دهند، امواج باد توده هاى كوه پيكر ابر را بر دوش خود حمل مى كنند و به سوى سرزمين هائى كه مأموريت دارند پيش مى روند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل انگيزى ايجاد مى كنند كه از درون آن بوى باران حيات بخش به مشام مى رسد، اينها در حقيقت مبشران نزول باران هستند، سپس توده هاى عظيم ابر، دانههاى باران را از خود بيرون مى فرستند، نه چندان درشت هستند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند، و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند.
آرام و ملايم بر زمين مى نشينند و آهسته در آن نفوذ مى كنند، و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده مى سازند، زمينى كه در خشكى مى سوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پرگل و ميوه مى شود.
به دنبال تمام اين حقايق عينى اضافه مى فرمايد: «اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى آوريم».
وَ ارْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَانْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاسْقَيْناكُمُوهُ وَ ما انْتُمْ لَهُ بِخازِنينَ» «حجر (15): 22.»
و بادها را باردار كننده فرستاديم، و از آسمان آبى نازل كرديم و شما را با آن سيراب ساختيم و شما ذخيره كننده آن نيستيد.
«لواقح» جمع لاقح به معنى بارور كننده است، و در اين جا اشاره به بادهائى است كه قطعات ابر را بهم پيوند مى دهد و آنها را آماده باران مى سازد.
گرچه بعضى از دانشمندان معاصر خواسته اند اين آيه را اشاره به تلقيح گياهان به وسيله بادها و گردافشانى بگيرند، و از اين راه به يكى از مسائل علمى كه در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشرى نبود تفسير كنند، و از دلايل اعجاز علمى قرآن بشمارند، ولى در عين قبول اين واقعيت كه وزش بادها اثر عميقى در جا به جا كردن گرده هاى نطفه نر و بارور ساختن گياهان دارند، نمى توان آيه فوق را اشاره به آن دانست.
چرا كه بعد از اين كلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان آنهم با فاء تفريع آمده است كه نشان مى دهد تلقيح كردن بادها مقدمه اى براى نزول باران است.