شوری میان سینه من پا گرفته است
عشقی میان قلب و دلم جا گرفته است
مثل علی ست با نمک است و خدایی است
قنداقه ای که حضرت زهرا گرفته است
گویا دوباره موقع افطار آمده
با بوسه ای که از لبش آقا گرفته است
او که کریم خانه ی زهرا و حیدر است
رونق ز کار و بار مسیحا گرفته است
از سوی جنت آمده یا از سوی خدا
دسته گلی که حضرت موسی گرفته است
معمار گاهواره او دست جبرئیل
یعنی که کار عشق چه بالا گرفته است
یوسف رسیده است به پابوسی حسن
مجنون شده است و دامن لیلا گرفته است
با چشم خود دل از همه دل ها ربوده است
این ارث را ز ام ابیها گرفته است
آنقدر بیت حضرت زهرا شلوغ بود
یک هفته است نوح نبی جا گرفته است
ای برکت همیشه افطار ما حسن
خوش آمدی به خانه صدیقه یا حسن