داخل قبر
- نعشم را چند نفر از بستگانم از جمله پسرم برداشتند و داخل قبر گذاشتند و سپس از طرف بالاى سر كفن را باز كردند و مرا به سوى قبله به زمين گذاشتند اينجا ذلت و خوارى ام را در مقابل عظمت الهى يافتم و فهميدم ما از خاكيم و بدن ما به خاك تبديل خواهد شد غرور و تكبر كه معمولا از روى نادانى ما در دنيا سر مى زند و خيال مى كنيم همه كاره هستيم و انسانهاى ديگر را به حساب نمى آورديم ، انگار بقيه آدم نيستند و تنها ما آدميم و بس !
اگر كسى به ما سلام مى كرد، غرور و عجب ما را گم مى كرد و اگر پست و مقامى به ما مى دادند واقعا مى پنداشتيم اين ما هستيم كه به اين كار زيبنده هستيم و بس و خود را از ديگران يك سر و گردن بالاتر مى ديديم ولى همه و همه بازى بود كه سودى به حالمان نداشت .( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، باب 462، ص 10: و قال (عليه السلام ): ما لابن آدم و الفخر، اوله نطفه و آخره جيفه ، لا يرزق نفسه و لا يدفع حتفه .)
و همه آن مقامها و پستها سرابى بيش نبود، البته اگر آن پست و مقام به خاطر اين بود كه حقى را به حق دار برسانيم يا از ظلمى جلوگيرى كنيم ، خوب بود.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، باب 3، ص 150: اما الذى فلق الحبه و برا النسمه لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها و سقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه از هد عندى من عفطه عنز.)
- آرى همه چيز تمام شد و بايد به قائم مقامها تبريك گفت و يادآور شد اين تو و اين رياستت اما بزودى تو هم اين مقام را بايد به ديگران بسپارى و اين سنت الهى است اگر غير از اين بود هيچ كسى مقام خود به ديگرى واگذار نمى كرد.
- و آنگاه يكى از مامورين گورستان با صداى بلند گفت : آقا را بگوييد بيايد و تلقين بگوييد.