انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: ذكـر بعضى از معجزات امام زين العابدين عليه السلام و داستان شهادت دادن حجرالا سود به امامت آن حضرت

Hybrid View

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    July_2013
    عنوان کاربر
    همسوی نور
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    543
    صلوات
    1400
    دلنوشته
    2
    سلام میدهم از بام خانه سمت حرم چه میشود که بیایم منم قدم به قدم؟ یک اربعین طلبیدن برای تو سهل است حرم نرفته بمیرم برای من سخت است
    صلوات و تشکر
    431
    مورد صلوات
    885 در 421 پست
    نوشته های وبلاگ
    5
    دریافت کتاب
    4
    آپلود کتاب
    4

    پیش فرض





    مـؤ لف گـويـد: كـه در (( حـديـقـة الشّيعه )) است كه اين به جهت آن بود كه ازاله شـكـوك و اوهام مستضعفان آنام گردد و محمد بن حنفيه قدس سره مى خواست كه بر آنهايى كـه او را امـام مـى دانـسـتـند حقيقت و مقام و منزلت آن حضرت به ظهور رسد، نه آنكه در امر امـامت منازعت نموده و از پدر و برادر خود نشنيده يا شنيده و اغماض عين كرده ، چه مرتبه او از ايـن عـاليـتـر اسـت كـه ايـن تـوهـم دربـاره او رود؛ چـه حـضـرت رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم وصى خود را خبر داد كه بعد از من تو را پسرى خواهد شد از دخترى از بنى حنيفه و من اسم و كنيت خود را به او بخشيدم و به غير او اسم و كـنـيـت مـن بـه ديـگـرى حـلال نـيـسـت كـه مـيـان كـنـيـت و نـام مـن جـمـع كـنـد مـگـر قـائم آل مـن [عـليـه السـلام ] كـه خـليـفـه دوازدهـمـيـن مـن اسـت و عـالم را پـر از عـدل و داد خـواهـد كرد بعد از آنكه پر شده باشد از جور و ظلم . لهذا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام او را محمد نام نهاده و كنيتش را ابوالقاسم كرده ، و محمد مذكور را در علم و و ورع و زهـد و تـقـوى نـظـيـر و عـديـل نـبـود پـس چـون مـى تـواند بود كه از امام زمان خود غافل و طلب چيزى كه حق او نباشد نمايد؟!
    و دليل بر اين معنى آنكه با وجود گواهى حجرالا سود جمعى كثير اعتقاد به امامت او داشتند و از مـنـع او از آن اعتقاد ممنوع نشدند و بر همان عقيده فاسده ماندند بلكه تا مدتها خلقى بـى انـدازه در عـالم بـودند كه او را زنده مى دانستند و مى گويند هنوز از آن قوم جماعتى هـسـتـنـد كـه مـى گـويـنـد او در غـارى در كـوه رضـوى ـ كـه كوهى است نزديك به مدينه ـ مـشـغـول بـه عـبـادت اسـت و مـى گـويـنـد مـهـدى مـوعـود او اسـت و آب و عـسـل حـق تعالى در آن غار به جهت او خلق نموده تا گرسنه و تشنه نماند. و اين شعر از اشعار يكى از شيعيان او است :
    وَ سِبْطُ لايَذُوقُ الْمَوْتَ حَتّى
    يَقُودَ الْخَيْلَ يَقْدِمُهُ الْلِّواءُ
    يَغيبُ فَلا يُرى فيهِمْ زَمانا
    بِرَضْوى عِنْدَهُ عَسَلٌ وَ ماءُ؛
    يـعـنـى يـكـى از اسـباط رسول است كه موت او را در نمى يابد و او الم مرگ نمى چشد تا آنكه بيرون بياورد لشكر را و علمها پيشاپيش او خواهد بود و بعد از آنكه مدتها از نظر مـردمـان غـائب بـاشـد در كـوه رضـوى كـه در آنـجـا عـسـل و آب بـه جـهـت او خـلق شـده و بـه عـبـادت حـق تـعـالى مـشـغـول اسـت ، و ايـن شـاعـر نـه همين در باب امامت و مهدويت آن حضرت غلط كرده بلكه در اينكه او را سبط شمرده هم به غلط افتاده .(58)
    مـؤ لف گـويـد: كـه ايـن اشـعـار را شـيـخ مـفـيـد رحـمـه اللّه از كـثـيـر عـزّه نقل كرده و اولش اين است :
    اَلا اِنَّ اْلاَئِمَّة مِنْ قُرَيْشٍ
    وُلاةُ الْحَقَّ اَرْبَعَةٌ سِواءُ
    عَلِىُّ وَالثَّلثَةُ مِنْ بَنيِه
    هُمُ اْلاَسْباطُ لَيْسَ بِهِمْ خِفاءُ
    فَسِبْطُ سِبْط ايمانٍ وَ بِرٍّ
    وَ سِبْطٌ غَيَّبَتْهُ كَرْبَلاءُ
    فَسِبْطٌ لايَذوُقُ الْمَوْتَ الخ ‌(59)


    58- (( حديقة الشيعه )) 2/683 ـ 685، چاپ انصاريان ، قم .
    59- (( دفـاع از تـشـيـع )) ) (تـرجـمـه الفصول المختاره شيخ مفيد) ص 547.
    «سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین»

  2. کاربر زیر برای پست " سحر " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2014_08_26)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    July_2013
    عنوان کاربر
    همسوی نور
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    543
    صلوات
    1400
    دلنوشته
    2
    سلام میدهم از بام خانه سمت حرم چه میشود که بیایم منم قدم به قدم؟ یک اربعین طلبیدن برای تو سهل است حرم نرفته بمیرم برای من سخت است
    صلوات و تشکر
    431
    مورد صلوات
    885 در 421 پست
    نوشته های وبلاگ
    5
    دریافت کتاب
    4
    آپلود کتاب
    4

    پیش فرض





    سوم ـ خبر يافتن مردى فقير دو دانه مرواريد در شكم ماهى به بركت آن حضرت :
    و نـيـز در كـتـاب مـذكـور مـسـطـور اسـت كـه از زهـرى منقول است كه گفت : در خدمت آن حضرت يعنى امام زين العابدين عليه السلام بودم ، مردى از شيعيان وى به خدمتش ‍ آمد و اظهار كرد عيالمندى و پريشانى و چهارصد درهم قرض خود را، امـام عـليـه السـلام بـگـريـسـت چـون سبب پرسيدند فرمود كه كدام محنت عظيمتر از اين باشد كه آدمى برادر مؤ من خود را پريشان و قرضدار ببيند و علاج آن نتواند كند، و چون مـردمـان از آن مـجـلس بـيـرون شـدنـد يـكـى از منافقان گفت عجب است كه ايشان يك بار مى گـويـنـد كـه آسـمـان و زمـيـن مـطـيـع مـا اسـت و يـك بـار مـى گـويـنـد كـه از اصـلاح حـال بـرادر مـؤ مـن خود عاجزيم ، آن مرد درويش از شنيدن اين سخن آزرده شد و به خدمت امام رفته گفت : يابن رسول اللّه ! كسى چنين گفت و آن سخن بر من سخت آمد چندان كه محنتها و پـريشانى هاى خود را فراموش كرد. پس آن حضرت فرمود: به درستى كه خداى تعالى تـو را فـرج داد، و كـنـيـز را آواز داده و فـرمـود: آنچه به جهت افطار نمودن من مهيا كردى بـيار، كنيزك دو قرص نان خشك شده آورد، آن حضرت فرمود: بگير اين قرصها را كه در خـانـه مـا بـه غـيـر از ايـن نـيـسـت و ليـكـن حـق تـعـالى بـه بـركـت ايـن تـو را نـعـمـت و مال بسيار دهد.
    پـس آن مـرد دو قـرص نـان را گرفته به بازار شد و ندانست كه چه كند، نفس و شيطان وسـوسـه اش مـى كردند كه نه دندان طفلان به اين قرصها كار مى كند و نه شكم تو و اهل بيت تو را سير مى كند و نه طلبكارى از تو به بها مى گيرد، پس در بازار مى گشت تـا آنـكـه بـه ماهى فروشى رسيد كه يك ماهى از آنچه گرفته بود در دستش مانده بود كـه هـيـچ كـس به هيچش نمى خريد، آن مرد درويش با او گفت : بيا قرص جوى دارم با اين مـاهـى تـو سـودا كـنيم ماهى فروش قبول نموده و ماهى را داد آن قرص را گرفت و بعد از قـدمـى چـنـد كه آن درويش رفت بقالى ديد كه اندك نمكى با خاك ممزوج شده دارد كه به هـيـج نـمى خرند، گفت : بيا اين نمك را بده و اين قرص را بگير شايد من به اين نمك اين ماهى را علاج كنم ، مرد بقال نمك را داد و آن قرص را گرفت ، پس به خانه آمد و در فكر بـود كـه ماهى را پاك كند، شنيد كسى در مى زند چون بيرون آمد ديد هر دو مشتريهاى خود را كـه قـرصها را واپس آورده اند و مى گويند دندان طفلان ما بر اين قرص تو كار نمى كند و ما ندانستيم كه تو از پريشانى اين قرصها را به بازار آورده اى ، اين نان خود را بـسـتان ما تو را حلال كرديم و آن ماهى و نمك را به بخشيديم ، آن مرد ايشان را دعا كرده بـرگشت ، و چون طفلانش را دندان بر آن كار نمى كرد بر سر ماهى و پختن ماهى رفتند. چـون شكم ماهى را شكافتند دو دانه مرواريد در شكم ماهى بود كه به از آن در هيچ صدف و دريايى نباشد، پس خداى را بر آن نعمت شكر كردن گرفتند، و آن مرد در فكر بود كه آيا اينها را به كه بفروشد و چه كند. رسول حضرت امام زين العابدين عليه السلام آمده پـيـغـام آورد كـه امـام عـليـه السـلام مـى فـرمـايـد كـه خـداى تـعالى تو را فرج داد و از پـريـشـانـى خـلاص شـدى اكـنون طعام ما را به ما رد كن كه آن را به غير از ما كسى نمى خـورد، و آن دو قـرص را خـادم بـرده حـضـرت امام سجاد عليه السلام با آن افطار كرد. و درويـش مـرواريـد را بـه مـال عـظـيـم فـروخت وام بگذارد و حالش نيكو شد و از توانگران گرديد.
    چـون مـنـافـقـان بـر آن احـوال اطـلاع يـافـتـنـد بـا هـم گفتند چه عظيم است اختلاف ايشان ، اول قـادر نـبـود بـر اصـلاح درويش و آخر او را توانگرى عظيم داد، چون اين سخن به امام عليه السلام رسيد فرمود: به پيغمبر خدا نيز اين چنين مى گفتند، نشنيده ايد كه تكذيب او نـمـودنـد در وقـتـى كـه احـوال بـيـت المقدس را مى گفت و گفتند كسى كه از مكه به مدينه دوازده روز رود چـگونه به بيت المقدس در يك شب مى رود و باز مى آيد، كار خدا و اولياء خدا را ندانسته اند.
    (61)


    61- (( حديقة الشيعه )) 2/691 ـ 693.
    «سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین»

  4. کاربر زیر برای پست " سحر " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2014_08_26)

  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    July_2013
    عنوان کاربر
    همسوی نور
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    543
    صلوات
    1400
    دلنوشته
    2
    سلام میدهم از بام خانه سمت حرم چه میشود که بیایم منم قدم به قدم؟ یک اربعین طلبیدن برای تو سهل است حرم نرفته بمیرم برای من سخت است
    صلوات و تشکر
    431
    مورد صلوات
    885 در 421 پست
    نوشته های وبلاگ
    5
    دریافت کتاب
    4
    آپلود کتاب
    4

    پیش فرض





    چهارم ـ جوان شدن حبابه والبيّه به معجزه آن حضرت :

    شـيـخ صـدوق و ديـگران از خبابه والبيّه روايت كرده اند كه گفت : ديدم حضرت اميرالمؤ مـنـين عليه السلام را در شرطة الخميس و با آن حضرت تازيانه اى بود كه مى زد به آن فـروشـنـدگـان جـرّى (بـه كـسـر جيم و راء مشددّه مكسور) و مارماهى و زمّير (به كسر زاء مـعـجـمه ميم مشددّه مكسوره ) و طبرانى كه ماهيان حرام مى باشد و مى فرمود به ايشان : اى فـروشـنـدگـان مـسخ شدگان بنى اسرائيل و اى جند بنى مروان ! اين وقت فرات بن احنف برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين عليه السلام جند بن مروان كيست ؟ فرمود: گروهى كـه مـى تـراشـنـد ريش را و تاب مى دهند سبيل را، حبابه گفت : هيچ گوينده را نديدم كه تـكـلم كـنـد بـهـتـر از آن حـضرت ، پس به متابعت آن جناب روان شدم تا در فضاى مجلس جـلوس فـرمـود، ايـن وقت من خدمت عرض ‍ كردم كه يا اميرالمؤ منين عليه السلام چيست دلالت امـامت ؟ خدا تو را رحمت كند، فرمود: بياور به نزد من اين سنگريزه را و اشاره فرمود به دسـت مـبـارك به سنگريزه من ، آن را به نزدش بردم با خاتم مباركش آن را نقش فرمود و آنـگـاه بـه مـن فـرمـود: اى حـبـابـه ! هـر كـس مـدعـى امـامت باشد و قدرت داشته باشد كه سـنـگـريزه را نقش نمايد همچنان كه ديدى ، پس بدان كه او امام واجب الطّاعة است و امام هر چيزى را كه اراده نمايد از وى پوشيده نماند، پس من رفتم .
    ايـن گـذشـت تـا وقتى كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از دنيا رحلت فرمود، من خدمت حضرت امام حسن عليه السلام برسيدم و آن جناب در جاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نـشـسـته بود و مردم از حضرتش سؤ ال مى كردند، پس به من فرمود: اى حبابه والبيّه ! گـفـم : بـلى ، اى مـولاى من ! فرمود: بياور آنچه با خود دارى ، من آن سنگريزه را به آن حـضـرت دادم آن جـنـاب بـا خـاتـم مباركش بر آن نقش ‍ كرد همچنان كه حضرت اميرالمؤ منين عـليـه السـلام آن را نـقـش كرده بود، حبابه گفت : پس از امام حسن عليه السلام رفتم به خـدمـت حـضـرت امـام حـسـيـن عـليـه السـلام و آن جـنـاب در مـسـجـد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود پس مرا نزديك طلبيد و ترحيب نمود، فرمود:
    اِنَّ فـِى الدِّلالَةِ دَليـلا عـَلى مـا تـُريـدُ؛ هـمـانـا در آن دلالت كـه از پـدر و بـرادرم ديـدى دليـل اسـت بـر آنچه مى خواهى از دانستن امامت من ، آيا باز مى خواهى دلالت امامت را؟ عرض كردم : بلى ، اى سيد من ! فرمود: بياور آن سنگريزه كه با خود دارى ، من آن سنگريزه را به آن حضرت دادم ، خاتم بر آن نهاد چنانكه نقش بست بر آن .
    حـبـابه گويد: پس از امام حسين عليه السلام خدمت على بن الحسين امام زين العابدين عليه السـلام شـدم در آن وقـت پيرى به من اثر كرده بود و مرا درمانده و بى چاره كرده بود و سـنـين عمرم به صد و سيزده سال رسيده بود پس ديدم آن حضرت را پيوسته در ركوع و سـجود مشغول به عبادت است و فراغى نيست او را از اين روى ماءيوس شدم از دلالت ، پس اشاره فرمود به من به انگشت سبّابه خويش از معجزه آن حضرت ، جوانى به من برگشت ، پـس مـن عـرض كـردم ، اى آقاى من ! چه مقدار گذشته است از دنيا و چه مقدار باقى است ؟ فرمود:
    امّا ما مضى فنعم و امّا ما بقى فلا؛ آنچه گذشته است مى گويم و آنچه به جاى مانده نه . آنـگـاه فـرمـود: آنـچـه با تو است بياور، پس من آن سنگريزه را به خدمتش دام پس ‍ نقش نهاد بر آن . پس از آن حضرت ، حضرت امام محمدباقر عليه السلام را ملاقات نمودم آن را نـقـش فـرمـود، بـعـد از آن ، خدمت حضرت صادق عليه السلام شدم و بر آن نقش نهاد، پس خـدمـت حـضرت موسى بن جعفر عليه السلام شدم و آن سنگريزه را نقش نهاد پس از آن به خـدمـت حـضـرت رضـا عـليـه السـلام رسـيـدم و آن را نقش ‍ نهاد، و حبابه بعد از اين نه ماه زندگى كرد در دنيا و وفات كرد، به روايت عبداللّه بن همام .
    (62)
    مؤ لف گويد: حبابه والبيّه كه خبر را روايت كرده زنى بوده از شيعيان عاقله كامله جليله عالمه به مسائل حلام و حرام ، كثير العبادة ، به حدى در عبادت كوشش و جهد كرده بود كه پـوسـتـش بـر شـكـمـش خـشـك شـده بـود و صـورتـش از كـثرت سجود و كوبيده شدن به محل سجده محترق شده بود و پيوسته به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام مشرف مى گـشـت و چـنـان بـود كـه هـرگـاه مردم به نزد معاويه مى رفتند او به نزد امام حسين عليه السـلام مـى رفـت و بـر آن حـضـرت وفود مى نمود، و وقتى در صورتش برصى عارض شـده بـود به بركت آب دهان مقدس آن حضرت ، آن مرض بر طرف شد.
    (63) و اين زن همان زن است كه گفته : ديدم حضرت امام محمدباقر عليه السلام را در مسجدالحرام در وقت عصر كه مردم دورش جمع شدند و مسائل حـلال و حـرام و مـشـكلات خود را پرسيدند، حضرت از جاى خود حركت نفرمود تا آنكه هزار مساءله ايشان را فتوى فرمود.(64)
    صـدر خـبـر دلالت دارد بـر عـدم جـواز تـراشـيدن ريش و آنكه ريش تراشى به هيئت بنى مروان و بنى اميه است . و چون در زمان ما تراشيدن ريش شايع شده و قبحش از بين رفته و بـه حـدى آن مـنكر معروف شده كه نهى از آن منكر مى نمايد!؟ و شايسته باشد كه ما در اينجا به ادله عدم جواز آن اشاره كنيم :
    شـهـيـد اول عـليه السلام در (( قواعد )) فرموده : جايز نيست براى خنثى ، تراشيدن ريـش ؛ زيـرا كـه احـتـمال مى رود مرد باشد.
    (65) و ظاهر اين عبارت مسلم بودن حرمت است براى مرد.
    مـيـردامـاد در (( شـارع النـجـاة )) حـكـم بـه حرمت كرده و گويا نسبت به اجماع داده .
    (66)


    62- (( كمال الدين )) شيخ صدوق ، ص 536.
    63- (( تـنـقـيـح المـقـال )) عـلامـه مـامـقـانـى 3/75 (فصل النساء) چاپ سه جلدى .
    64- (( رجال كشّى )) 1/386.
    65- (( قواعد )) شهيد اول ، ص 232.
    66- (( كلمه طيبة )) محدث نورى ، ص 18، چاپ اسلاميّه .
    «سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین»

  6. کاربر زیر برای پست " سحر " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2014_08_26)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2014_04_14, 09:05 PM
  2. مرثيه از زبان زينب سلام الله عليها
    توسط گل مريم در انجمن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 2014_03_14, 05:57 PM
  3. 200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع )
    توسط گل مريم در انجمن اهل بیت علیه السلام
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 2013_11_02, 02:17 PM
  4. 200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع )
    توسط گل مريم در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 2013_11_02, 02:17 PM
  5. چهره درخشان حضرت زين العابدين عليه السلام
    توسط گل مريم در انجمن امام سجاد، زین العابدین علیه السلام
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 2013_06_15, 08:52 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:19 AM