اكنون به سراغ دو سؤال اين بحث مي رويم :
1- چرا يونس از قومش گريخت و خدا او را عذاب كرد ؟
2- آيا گمان كرد كه خدا بر او توانانيست؟
درباره فرار وي ، همان طور كه از داستان فوق بر مي آيد و علامه طباطبايي نيز در چند جا تصريح كرده اند :
« مراد از فرار كردن او به سوي كشتي اين است كه او از بين قوم بيرون آمد و از انان اعراض كرد هر چند در اين عمل خود نافرماني خدا را نكرده بود زيرا خدا او را از اين كار نهي نكرده بود ليكن اين عمل شباهتي تام به فرار يک خدمتگزار از خدمت مولايش داشت و به همين جهت هم خدا او را به كيفر عملش گرفت ...» « پس اين فرار كردن در ايه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجي .»
خداوند به خاطر وجود امتيازاتي كه براي پيامبران قائل شده ، بار مسئوليت بسيار سنگيني را بر دوش آنها گذاشته است لذا آنها را به خاطر عملي كه حتي صريحا نهي كرده است و چه بسا از باب ترك اولي محسوب مي شود نيز ، چنين شديد مؤاخذه مي كند .
در عبارت « فظن أن لن نقدر عليه » نيز همان طور كه علامه طباطبايي متذكر شده اند ، لفظ «نقدر عليه» به معني «تنگ گرفتن» است نه به معني «قادر بودن.» مهم ترين شاهدي كه بر اين مدعا مي توان اقامه كرد ، آيه 16 سوره فجر است كه مي فرمايد ، « و أما اذا ما ابتلاه فقدره عليه رزقه فيقول ربي أهانن .» همه مفسران در اين جه چنين اتفاق نظر دارند : « عبارت قدر عليه رزقه يعني روزي اش را بر او تنگ مي گرداند .» پس معني آن آيه نيز مي شود : « حضرت يونس گمان كرد كه خدا ( به خاطر اين كارش )بر او سخت نمي گيرد و او را مؤاخذه نمي كند .»
برگرفته شده از مجله رشد