آن زمان بود که فهمیدم چقدر طرز برخورد بعضی فروشنده ی مغازه ها و برتیک ها با یک فرد محجبه فرق دارد و با گفتن یک جواب سربالا یا "نداریم" شر او را کم یم کنند تا تمام وقت خود را صرف گپ زدن با مشتری های امروزی! و سبک و از خدا بی خبر کنند تا رزق خود را از راه برآوردن خواسته های چینی افرادی درآورند!هیچ کدام از این برخوردها مرا دلسرد و مایوس نکرد ، بلکه تصمیمم جدی تر شد و چیزی که مرا خوشحال می کرد احساس آزادی و راحتی ای بود که قبلا احساس نکرده بودم و همچنین احساس نزدیک تر شدنم به خداوند که از همه ی چیز بالاتر است. خدا را شکر.
شاید قدم اول را با سختی و مقاومت برداشتم ولی او که قادر و مقتدر مطلق است قدم های بعدی مرا آسان تر کرد و در انواع رحمتش به سویم باز شد؛ از کلاس های تفسیر قرآن و اخلاق پزشکی و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و چهل حدیث گرفته تا توفیق زیارت حج تمتع و کمک به همنوعان و ...در این مسیر دوستان یکرنگی یافتم که وجودشان در زندگی هر انسانی مثل پیدا کردن ستاره سهیل است و هرکدام به نحوی به کمک من شتافتند و مرا در این راه یاری دادند.