سرعباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
سمت بانویی محترم رفته
بگذار تا این باده آتشگون بماند
همرنگ با افسانه و افسون بماند
با من بگو داغ تو با دلها چهها كرد؟
هجران تو با زینب كبری چهها كرد؟
شوق تو عاشق را به صحرا میكشاند
زینب جدایی از تو را كی میتواند؟
با آنكه آتش خیمه در خیمه به پا بود
زینب سراسیمه میان خیمهها بود
تا در پس آتش عزیزی جا نماند
در خیمه زینالعابدین تنها نماند
هر خیمه بر تن داشت چون پیراهن آتش
هر كودكی را بود دامن دامن آتش
اموال زهرا را به غارت برد دشمن
آن بهترینها را اسارت برد دشمن
زیور اگر در دست مادر بود بردند
خلخال اگر در پای دختر بود بردند
دشمن به زعم خود سرود فتح میخواند
بر پیكر پاك شهیدان اسب میراند
هر هقهقی هر نالهای فریاد گشته
مژده رباب آب فرات آزاد گشته
اما كجا یاد گل پرپر نباشی؟
یاد لب خشك علیاصغر نباشی
اما كجا از دل غم دیرین رود باز
آب خوشی از این گلو پایین رود باز
خواهر به دنبال برادر بود آنجا
در جستوجوی جسم بیسر بود آنجا
ناگاه شیری دید در زنجیر پنهان
جسمی به زیر نیزه و شمشیر پنهان
از نیزه و شمشیرها وقتی گذر كرد
صد بار از جان خودش صرف نظر كرد
سبط نبی را غرقه در خون دید آنجا
زخم از ستاره بر تن افزون دید آنجا
میگفت شرح ماجراها را گزیده
لبهای زینب روی رگهای بریده
وقت وداع آمد، وداع جان چه سخت است
بر خواهر تو صبر در هجران چه سخت است
باید تو را با كشتهها تنها گذارد
جسم تو را بر خاك صحرا وا گذارد
جواد محمد زمانی