سلام دوستان و بزرگواران شهر نورانی قرآن
در این تاپیک به مشاعره شعرهای عاشورایی و محرم میپردازیم. إن شاءالله
توجه: به سه نفر از دوستانی که در مشاعره شرکت فعالی داشته باشند در پایان ماه محرم به قید قرعه جایزه تعلق میگیرد.
❤ |
سلام دوستان و بزرگواران شهر نورانی قرآن
در این تاپیک به مشاعره شعرهای عاشورایی و محرم میپردازیم. إن شاءالله
توجه: به سه نفر از دوستانی که در مشاعره شرکت فعالی داشته باشند در پایان ماه محرم به قید قرعه جایزه تعلق میگیرد.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
Masoomi (2013_11_11), مهاجر (2013_10_29), مارال (2013_11_28), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_01), از خاک تا افلاک (2013_10_29), تسلیمی (2013_10_30), دژدان (2017_09_30), سحر (2013_12_08), عطیه سادات (2013_11_14)
رفتیم به ناکجا، به جایی که تو راست
گفتیم تو را به هر بهایی که تو راست
خفتیم چو برگ سبز بر آب روان
امید به خاک کربلایی که تو راست
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
گل مريم (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
تـشنه لـب در کربـلا غوغا بپا کردی حسینجان خود را هـم برای دین فـدا کردی حسین
لحظه آخرکه آن نامــرد خنجـر را کــشـیدجای نفرین، زیر لب او را دعا کردی حسین
تا که دیدی پشت زینب از مصیـبت گشته خممادرت زهـرای اطــهـر را صدا کردی حسین
❤ |
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت
سعید بیابانکی
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
ملکوت (2013_11_15), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
نیستان درنیستان داغداری
بلور اشک و آه و سوگواری
سری بر نیزه و آهی به سینــه
برایم مانده تنها یادگـــاری
غلامرضا کاج
❤ |
با حرف ت باید شروع میشد.
يك طرف مير عرب در خاك و خون بى سرشده
يك طرف مهد بلا گهواره اصغر شد
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
هاله اى بر چهره از نور خدادارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبادارد حسين
آشناى عشق را بى آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين(2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
بر مشامم مى رسد هر لحظه بوى كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوى كربلا
تشنه آب فراتم اى اجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا (2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
ملکوت (2013_11_15), غزال رمیده (2013_11_15)
نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل مناین همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بودتازه با رفتنت آغاز شده مشکل من
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
ملکوت (2013_11_15), غزال رمیده (2013_11_15)
ناگهان معرکهی دور و برت ساکت شدکاش دست از سرت ای دلبر من! بردارندچیست در دست سیاهی؟ نکند ...! یازهرا !یعنی این مردم بیرحم چه در سر دارند؟آن سیاهی به تو نزدیک شد و زانو زدچشمهای من از این صحنه سیاهی رفتند
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
ملکوت (2013_11_15), غزال رمیده (2013_11_15)
❤ |
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
با دلِ پُر امید؛چشم انتظاریم هنوز...
غزال رمیده (2013_11_15)
❤ |
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهن تو جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
سید حمید رضا برقعی
ویرایش توسط غزال رمیده : 2013_11_15 در ساعت 10:42 AM
ملکوت (2013_11_15)
❤ |
هرگز كسى چون من تن بى سر نبوسيد
بوسيدم آن جايى كه پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد, زهرا نبوسيد
حتى نسيم صحرا نبوسيد
وقتى كه در درياى خون زينب شنا كرد
لب را به رگ هاى برادر آشنا كرد
گفت اى برادر كو رإس پاكت
بينم چسان من, غلطان بخاكت
اين سر كه ريزد از لبش شهد حلاوت
فردا به نوك نى كند قرآن تلاوت
با اين كه اين سر, مشكوه نور است
مهمان سرايش, كنج تنور استش
با دلِ پُر امید؛چشم انتظاریم هنوز...
غزال رمیده (2013_11_16)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)