سلام دوستان و بزرگواران شهر نورانی قرآن
در این تاپیک به مشاعره شعرهای عاشورایی و محرم میپردازیم. إن شاءالله
توجه: به سه نفر از دوستانی که در مشاعره شرکت فعالی داشته باشند در پایان ماه محرم به قید قرعه جایزه تعلق میگیرد.
❤ |
سلام دوستان و بزرگواران شهر نورانی قرآن
در این تاپیک به مشاعره شعرهای عاشورایی و محرم میپردازیم. إن شاءالله
توجه: به سه نفر از دوستانی که در مشاعره شرکت فعالی داشته باشند در پایان ماه محرم به قید قرعه جایزه تعلق میگیرد.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
Masoomi (2013_11_11), مهاجر (2013_10_29), مارال (2013_11_28), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_01), از خاک تا افلاک (2013_10_29), تسلیمی (2013_10_30), دژدان (2017_09_30), سحر (2013_12_08), عطیه سادات (2013_11_14)
❤ |
و نشسته است در خیمه چه بی تاب رقیه
تا بیاید مگر از علقمه با مشک ،عمویش
(( یا اخا ادرک )) از آن سوبه هوا رفت خدایا
ساقی تشنه به خاک است و شکسته ست سبویش
گل مريم (2013_11_14), عطیه سادات (2013_11_14)
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند اين نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟
گل مريم (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را
امشب وداع هجرت فردا کنم تو را
جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان
با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را
در حیرتم که از چه بجویم نشان تو
نی سر ، نه پیرهن ، ز چه پیدا کنم تو را ؟
برگیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو
خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را
ریزم به حلق تشنهی تو اشک چشم خویش
سیراب ، تا که ای گل حمرا کنم تو را
دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسین
صحرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را
ای آن که داغ های جگرسوز دیده ای
اکنون به اشک دیده مداوا کنم تو را
خواهم که سیر بینمت امّا حسین من
کو صبر و طاقتی که تماشا کنم تو را ؟
شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو
از عشق خویش قبلهی دل ها کنم تو را
هر جا روم لوای عزایت به پا کنم
ماتم سرا ، سراسر دنیا کنم تو را
خون خداست خون تو پامال کی شود ؟
در شام و کوفه محکمه برپا کنم تو را
گوئی حسان که میشنوم از گلوی او
هر چیز خواهی از کرم اعطا کنم تو را
***حبیب الله چایچیان***
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
مشعشع (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
انگار از مصيبت خواهر خبر نداشت
تا صبح خفته بود و سر از خاك برنداشت
ميرفت از آشيانهی آتش گرفتهاش
با دستهاي كبوتر تنها كه پر نداشت
شب ترسناك بود و سراسيمه ميدويد
طفلي كه غير عمه اميد دگر نداشت
آن سوتر از خيام حرم در ميان خاك
«يك كهكشان سوخته ديدم كه سر نداشت»
يك كربلا مصيبت و صد قتلگاه غم
در قلبهاي سختترا ز سنگ اثر نداشت
سيد فضلاله قدسي
گل مريم (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
تمام سهم زمین از حسین ، پرپر شد
زمین برای همیشه شهید پرور شد
شکست حرمت خورشید در برابر شب
چه شد که گوش زمین از شنیدنش کر شد؟
و سرنوشت عجیبی که بیم آن میرفت
به حکم قاتل آیینهها مقرر شد
و لحظهلحظه عطش بود دست و پا میزد
چنان که آب هم از دیدنش مکدر شد
و کینههای فدک آنچنان به اوج رسید
که بوسهگاه محمد، نصیب خنجر شد
عجب حکایت تلخی، غروب و غربت و داغ
زمین گریست به حدی که آسمان تر شد
حاتمینسب
گل مريم (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
در غروبی میان آتش و دود
پسری را به نیزه ها بردند
روز ما شد سیاه، از وقتی
سحری را به نیزه ها بردند
بی تعادل شد آسمان، یعنی
قمری را به نیزه ها بردند
همره شیرخواره ای انگار
مادری را به نیزه ها بردند
چشم زینب اگر که کم سو شد
نظری را به نیزه ها بردند
دختری بینِ خیمه شد تنها
پدری را به نیزه ها بردند
چه بگویم ز ماتم زینب
چه سری را به نیزه ها بردند
اصغری را به نیزه ها بستند
اکبری را به نیزه ها بردند
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
گل مريم (2013_11_14), عطیه سادات (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
❤ |
در غروبی میان آتش و دودپسری را به نیزه ها بردندروز ما شد سیاه، از وقتیسحری را به نیزه ها بردندبی تعادل شد آسمان، یعنیقمری را به نیزه ها بردندهمره شیرخواره ای انگارمادری را به نیزه ها بردند
چشم زینب اگر که کم سو شدنظری را به نیزه ها بردنددختری بینِ خیمه شد تنهاپدری را به نیزه ها بردندچه بگویم ز ماتم زینبچه سری را به نیزه ها بردنداصغری را به نیزه ها بستنداکبری را به نیزه ها بردندشاعر: رضا باقريان
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
عطیه سادات (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
دل تاریک مثل شب دارد
در کفش دشنه ای دو لب داردوای، در چهره اش غضب داردبی حیا گوئیا طلب دارد
که چنین نعره می زند به سرش
با لگد می زند به بال و پرش
چه پر و بال بسته ای داریچه تنِ زار و خسته ای داریاستخوان شکسته ای داریتار و پودِ گسسته ای داری
مادرت آه، آمده به حرممی زند ناله آه، ای پسرم
ای گل من چه پرپر افتادیچه شد اینجا که بی سر افتادیپیش پاهای مادر افتادیزیر یک مشت خنجر افتادی
بدنت بین بوریاست، حسیندست بافِ تنت کجاست، حسین
چند ضربه به پیکرت خورده ؟چند تایش به حنجرت خورده ؟سنگهایی که بر سرت خوردهچند تایی به خواهرت خورده
خواهرت هم شکسته بود سرشآتش افتاده بود بر جگرششاعر: رضا باقريان
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
ملکوت (2013_11_15), عطیه سادات (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
شمر آهسته صدا زد: جگرت می سوزد?
عضو عضو بدنت، بال و پرت می سوزد
خس خس سینه که نه ، زمزمه ای از پاییز
برگ ریزان شده از پا به سرت ، می سوزد
تیر از سینه تو رد شده گویا ، که چنین
با تکان دادن دستت ، کمرت می سوزد
سر خونین تو را بر نوک نیزه زده ام
تا ببینی که چگونه ثمرت می سوزد
................
وای..در تیر رس چشم حرامی دیدم
معجر دخترکان حرمت می سوزد
شاعر قاسم افرند
دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.
عطیه سادات (2013_11_14), غزال رمیده (2013_11_14)
دوباره گفتم:
دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم:
جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی:
"به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر
ویرایش توسط عطیه سادات : 2013_11_14 در ساعت 05:55 PM
غزال رمیده (2013_11_14)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)