داستانهای بحارالانوار
جلد 1


22_ارشاد با بذل مال!

مدتي بود كه شخصي دايم نزد امام كاظم عليه السلام مي آمد و فحش و ناسزا مي گفت. بعضي از نزديكان حضرت كه قضيه را چنين ديدند، به ايشان عرض كردند:
- اجازه بدهيد ما اين فاسق را بكشيم!
حضرت اجازه ندادند و از مكان و مزرعه او پرسيدند و سپس سوار بر مركبي به مزرعه وي رفتند. آن مرد صدا زد:
- از ميان زراعت من نياييد! حاصل مرا پايمال مي كنيد!
حضرت آمدند نزديك ايشان پياده شدند. با لبخندي در كنارش نشستند و سپس فرمودند:
- چقدر براي زراعت خرج كرده اي؟
گفت:
- صد دينار.
فرمود:
- چقدر اميد دخل داري؟
گفت:
- دويست دينار.
فرمود:
- اين سيصد دينار را بگير و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را كه اميد داري به تو مرحمت مي كند.
مرد پول را گرفت و پيشاني حضرت را بوسيد. حضرت تبسم كرده، برگشت.
فردا كه امام عليه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتي كه حضرت را ديد گفت:
- الله اعلم حيث يجعل رسالته
اصحاب پرسيدند ديروز چه مي گفت، امروز چه مي گويد، ديروز فحش و ناسزا مي گفت، امروز تعريف و تمجيد مي كند؟
حضرت به اصحاب فرمودند:
- شما گفتيد اجازه بده ما اين مرد را بكشيم و لكن من با مبلغي پول او را اصلاح كردم! يكي از راه هاي اصلاح حال مردم احسان و بخشش است.