حسن جان حسن جان
حسن جان حسن جان
آقامون خیلی غریبه
زائر کم داره
امشب شب تاج گذاری شب امام زمانه ولی از ادب دوره وقتی حجة بن الحسن عزاداره ما شادی کنیم
امشب خدا یه فرصت داده برا بابات گریه کنیم
مجلس ختم منعقد است به نام نامی امام عسگری
مجلس ختم پدر اگر پسر زنده باشه دم در می ایسته همه بهش سرسلامتی میگند تسلیت می گند
آقای من عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا دوباره سائلی آمد در حرم بگشای
نشان خانه اتان را ز هر که پرسیدم
نشان سیدی از خانواده ی زهرا
به گریه مردم عابر جواب می دادند
برو به کوچه رحمت محله ی طاها
کسی به داد دل من نمی رسد جز تو
بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا
امشب دست زمین خورده ها رو بگیر
به ما گفتند مثل گداهای سامرا برو دامنشو بگیر
آقا اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم
حسن جان حسن جان حسن جان
حسن جان حسن جان حسن جان
آقا اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم
کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا
بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی
گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را
مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است
هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا
امام عسگری ای تکیه گاه امروزم
رهات نمی کنم تا قیامت و فردا
دعا کنید که همسایه ی شما باشم
جوار چشمه ی تسنیم جنة العلی
اگر بهشت بیایم
بدان که بشنیم به زیر سایه ی مهرت
نه سایه ی طوبی
هوای سامره دارد دل هوایی من
بده برات سفر جان مادرت زهرا
حسن جان حسن جان حسن جان
برای کرب و بلا خرجی سفر بدهید
به حق چادر خاکی زینب کبری
آقا مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم
برای مهدیتان زیر گنبد خضراء
یگانه غایت خلقت وجود مادر توست
کجاست مرقد او خاک بر سر دنیا
شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است
شبیه حال و هوای غروب عاشورا
شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد
به خاطر دل پر درد مادر سقاست