ادامه کتاب آشتی باخدا
جلسه دوم
آفات دلبستن به غير خدا
تنها خدا غني و پايدار است و غير خدا پوچ و نابودشدني و رفتني است. پس دل بستن به غير خدا يعني دل بستن به پوچيها. به عنوان مثال: اگر كسي به ساختمان - كه رفتني است- دل ببندد به پوچي دل بسته است، اما اگر براي ايجاد بستر بهتري جهت بندگيِ خدا، ساختمان بخواهد، ديگر به پوچي دل نبسته است، يا اگر كسي به حافظهاش دل ببندد- چون حافظه با دوران پيري از بين ميرود- در واقع به پوچي دل بسته است، و نتيجهي آن اضطراب خواهد شد. دل بستن به مدرك، قدرت، ثروت و امثال اينها نهايتاً موجب پوچي و اضطراب است. «مدرك» با فراموشكردن آموختهها، توان واقعياش را از دست ميدهد. «قدرت» پس از مدتي كم ميشود، «ثروت» بعد از مدتي تمام ميگردد، يا ما عمرمان تمام ميشود و ديگر از آن بهره نميبريم! هر كدام از اينها اضطرابآور و اذيتكننده است و انسان را از آرامش دور ميكند.
اگر انسان به هر چيز - غير از خدا- نظر كند و دلِ خود را به آن بدهد، ناخودآگاه در ضميرش يك نوع دلبستن به پوچيها صورت گرفته است،هر چند ممكن است در ظاهر اصلاً متوجه نباشد. ممكن است كسي به فرزندش دل ببندد و بگويد: «ماشاءالله فرزندم جوان است وماندني.» در حقيقت بيان ميكند كه ناخودآگاه، اضطرابِ رفتنِ او را دارد. اگر به كسي خبر دهند كه در كنكور قبول شده است اول خوشحال ميشود ولي در عين خوشحالي يك نوع غصه هم در دل آن حالِ خوش دارد. زيرا ميداند آن خوشحالي نميماند و بايد به چيز ديگري وصل شود. چون صِرف قبول شدن در كنكور هدف انسان نيست، از رفتن به دانشگاه خوشحال است اما در عين حال، اضطراب گذراندن ترم اول و دوم و... را
دارد. باز با گذراندن ترم اول، يك خوشحالي دارد و يك اضطراب، خوشحالي از اينکه ترم اول را با موفقيت گذراند، اضطراب از اينکه ترم بعد را چگونه بگذرانم و ... وقتي فارغالتحصيل شود باز دلش شور و اضطراب دارد؛ رفتن به سربازي، پيدا كردن كار، فكرِ خانه و همسر و ماشين... و خلاصه اسيرشدن در ميان غمهاي بزرگتر! البته منظورم اين نيست كه اين كارها بد است، بلكه منظورم اين است كه هرگونه گرايش به «غير خدا» اضطرابآور است، بايد به اين نکتة مهم رسيد که در دلِ هر چيزِ غير خدايي يك اضطراب هست، اصلاً جنس دنيا اين است0 تازه بعد از تمامكردن تحصيلات و رسيدن به همسر و خانه مثل پدرش ميشود! يعني همچنان اضطراب دارد؛ شوهردادن دخترها، زندادن پسرها و كاملكردن خانه و ... بعد پير ميشود، و باز هم اضطراب هست آنهم به نحوي شديدتر، زيرا شديداً احساس پوچي ميكند. زبان حال پير مردها و پير زنهايي كه از طريق دلبستن به غير خدا به زندگي و كار پرداختهاند اين است: «اي دنيا! اُف بر تو!» اين بدان معني است كه آنها به آنچه ميخواستهاند نرسيدهاند. يعني زندگيشان پوچ شده. پس دل بستن به غير خدا، مساوي با دلبستن به پوچيها و روبهروشدن با انواع اضطرابها است.