نوید سپری شدن روزهای سخت اسارت



او سپس با اشاره به روز نخست اسارت و دیدار حاج آقا ابوترابی فرد در زندان می گوید:
روز اولی که من و سایر اسرا او را دیدیم تعجبمان برانگیخته شد
چرا که چندی پیش متوجه شده بودیم که ایشان شهید شده و مراسم هفتم و چهلم نیز برگزار شده است.
با توضیحات ابوترابی فرد و تعریف ماجرا متوجه شدیم که موضوع شهادت صحت نداشته
و ظاهرا پس از اینکه یک نفربر عراقی به ایشان نزدیک می شود
با انداختن خود در داخل چاله و ریختن ماسه استتار می شود
اما سرانجام نیروهای عراقی متوجه شده و او را به اسارت می گیرند.

این رزمنده بیان می کند:
تمامی روزهایی که با حاج آقا در زندان به سر می بردیم پر از درس صبر و استقامت بود
چرا که ایشان هر روز با انجام حرکت ورزشی، خواندن ادعیه و قرآن و گاه با جمع کردن اسرا به دورهم نوید سپری شدن روزهای سخت اسارت را می داد.


ایشان به من و همه اسرا آموخت که باید با تأسی به سیره اهل بیت(ع) و به ویژه امام رضا (ع)، تمسک به دین و استقامت، خود را از گزند ترفندهای رژیم بعثی عراق حفظ کنیم.
این تمسک و توکل تا جایی پیش رفت که حتی به هنگام رفتن به تونل وحشت و محل شکنجه درونمان را آرام می ساختیم
و حتی تا چندین روز نیز به نشانه اعتراض لب به غذا نمی زدیم
و یا حتی به دلیل اینکه غذا کم بود سهم خوراک خود را به رزمنده ای دیگر می بخشیدیم.

این رزمنده تصریح می کند: روزهای اسارت با عشق و ایمان گره خورده بود و درس های زیادی داشت طوری که لباس همرزم و هم سلولی خود را گاه بدون اینکه او متوجه شود می شستیم و سعی می کردیم تا خوب زندگی کنیم و ایمان خود را بیشتر کنیم.