لذا باید گفت:زبان وحی-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است (10 که موردخطاب قرار گرفتهاند که سهل و آسان و بدون پیچیدگی در بیان بر آنان عرضه شده.
البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهرهمند میشوند. «انزل من السماء ماء فسالتاو دیةبقدرها» (11) ،از آسمان،باران[رحمت]را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک،بهاندازه گنجایش خود روان شدند».خداوند این آیه را به عنوان«مثل»آورده است.
باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهای متفاوت انسانها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایی خود از آن بهره گیرد.لذادر پایان میگوید: «کذلک یضرب الله الامثال» ،این گونه است که خداوند مثلهامیآورد»،یعنی با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیتحال را روشن میسازد،زیراگفتهاند«الم ثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن میسازد».
آری قرآن،ظاهری دارد و باطنی (12) ،که ظاهر آن برای همه آشکار است ولی عمقباطن آن به اندیشه و تدبر بیشتری نیاز دارد.در جای جای قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن را داده است افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (13) ،آیا در قرآننمیاندیشند، یا[مگر]بر دلهای شان قفلهایی نهاده شده است؟!».هم چنینمحکمی دارد و متشابهی (14).محکم آن دلالتی رسا و متشابه آن پیچیده است و دانشو بینش بیشتری لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولی با این وصف هرگز راهرسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسی بسته نیست و به ابزار فهم و وسایلرهیابی که در اختیار دارد بستگی دارد.این که در حدیث آمده:«العبارة للعوامو الاشارة للخواص» (15) به همین حقیقت اشارت دارد،یعنی مفهوم ظاهری آن برایهمگان است که نگرشی سطحی دارند.ولی عمق باطنی آن برای اهل تخصصاست که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکتهها و ظرافتهای قرآن،حقایق آن را به دست میآورند.