شب اول محرم، اسراء در داخل آسايشگاه، بعد از فريضه نماز مغرب و عشاء، اقدام به عزاداري کردند و عراقيها که ظاهراً آمادهي چنين لحظهاي بودند، با بدنهاي برهنه و در حالت مستي، با چوب و کابل و فرياد به داخل محوطهي اردوگاه ريختند و با سرعت خودشان را به آسايشگاه ما (آسايشگاه پنج موصل يک) رساندند. و ضمن فراخواندن ارشد آسايشگاه، دستور دادند که همه به ستون پنج، در داخل آسايشگاه جمع شويم.
و بعد از باز کردن قفل درب آهني، به داخل آسايشگاه حملهور شدند، و آنچنان اسرای مظلوم و عزدار اباعبدالله را زير مشت و لگد و کابل قرار دادند، که اگر عنايت خود حضرت نبود، قطعاً چند نفري به شهادت ميرسيدند، بعد هم تهديد کردند، که اگر يک بار ديگر عزاداري کنيد جيره آب و غذا را قطع ميکنيم. اين جمله آنها همه ما را به ياد اصحاب امام حسين (ع) انداخت. که به دست پدران همين افراد در صحراي کربلا، با لب تشنه به شهادت رسيدند.
روز بعد بچهها با همديگر صحبت کردند مثل اين بود که نميخواستيم باور کنيم، که نبايد براي سيد و سالار شهيدان عزاداري نمائيم. بدون برنامه، از قبل طراحي شده، همه اردوگاه تصميم گرفتند که براي شب دوم، تمامي آسايشگاهها بعد از فريضه نماز مغرب و عشاء عزاداري کنند. تا هم عراقيها نتوانند به يک آسايشگاه فشار بياورند و هم در غم شهادت اصحاب امام حسين (ع) عزداري کرده باشيم. بعد از نماز، آسايشگاهها يکي پس از ديگري با ناله و زاري، در مظلوميت هرچه تمامتر، پسر فاطمه را فرياد کردند و اين حرکت همه جانبه باعث وحشت سربازان شد.
ادامه دارد....