نام كتاب : حيوة القلوب (تاريخ پيامبران عليهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن )
نام مؤلف : علامه مجلسى
فصل ششم : در بيان ماءمور شدن ابراهيم عليه السلام به ذبح فرزندش
به سند حسن بلكه صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : جبرئيل نزد زوال شمس روز هشتم ذيحجه به نزد حضرت ابراهيم عليه السلام آمد و گفت : اى ابراهيم !سيراب شو، يعنى آب تهيه كن براى خود و اهل خود، و در آن وقت ميان مكه و عرفات آب نبود، پس ابراهيم عليه السلام را برد به منى و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آنجا كرد، و چون آفتاب طالع شد روانه عرفات شد و در مروه فرود آمد، و چون زوال شمس شد غسل كرد و نماز ظهر و عصر را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد و نماز كرد در جاى آن مسجدى كه در عرفات است ، پس او را برد و در محل وقوف بازداشت و گفت :
اى ابراهيم !اعتراف كن به گناه خود و مناسك حج خود را بشناس ، و حضرت ابراهيم را در آنجا بازداشت تا آفتاب غروب كرد، پس او را گفت : بار كن و نزديك شو بسوى مشعر الحرام ، پس به مشعر الحرام آمد و نماز شام و خفتن را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد و شب را در آنجا ماند تا نماز صبح را بجا آورد، پس موقف را به او نمود و آورد او را به منى و امر كرد او را كه جمره عقبه را سنگ بزند، و نزد آن جمره شيطان از براى او ظاهر شد پس امر كرد او را به ذبح ، و حضرت ابراهيم عليه السلام چون به مشعر الحرام رسيد شب در آنجا خوابيد شاد و خوشحال ، پس در خواب ديد كه پسر خود را ذبح و قربانى كنند، و والده طفل را هم با خود آورده بود به حج .
چون به منى رسيدند، خود با اهلش رمى جمره كردند، پس ساره را گفت كه : تو برو به زيارت كعبه ، و پسر خود را نزد خود نگاه داشت و او را برد تا موضع جمره وسطى ، در آنجا با فرزند خود مشورت كرد چنانچه حق تعالى در قرآن ياد كرده است يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى (سوره صافات : 102.)اى فرزند عزيز من ! بدرستى كه من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كردم ، پس نظر كن و تفكر نما كه چه مى بينى و چه مصلحت مى دانى ؟ .