یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره.
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره!
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست.
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم ... اینها را هم میشود خورد..
«این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی»