1- زرق و برق فريبندهي دنيا
1- يكي چشمداشت به زرق و برق. قارون وقتي با يك اسكورتها و جمعيت و دنگ و فنگي داشت در خيابان و مثلاً كوچه و بازار راه ميرفت، افراد ميگفتند: هرچه عربي ميخوانم قرآن است. «يا لَيْتَ لَنا» اي كاش براي ما بود «مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ» (قصص/79) حظ را او ميبرد. خوشا به حالش! كيف ميكند. «حظ عظيم» يعني كيف بزرگ را قارون ميبرد. ببين چه خانهاي، چه زندگياي! آيا خوشي اين است؟ قرآن ميفرمايد كه: «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ، الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» (همزه/1 و2) «جَمَعَ مَالًا» يعني مال جمع كرده است. «وَ عَدَّدَهُ» دائم هم ميشمارد. سكه امروز چند است؟ اصلاً روزنامه كه ميخرد براي نرخ سكه ميخرد. كار ندارد كه در مملكت سومالي چه كسي گرسنه است؟ چه كسي مرد؟ چه كسي زنده شد؟ ميگويد: سكه چند است؟ فقط هدفش «جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ»!
گاهي افرادي خودشان را خوشبخت ميدانند. ميگويند: ببين ديگر كسي نميتواند به ما بگويد: بالاي چشمت ابرو است. هرچه بخواهيم همانطور ميشود. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً» (كهف/35) قرآن نقل ميكند يك ثروتمند باغداري آمد در باغ اين درختها را ديد و نهرها را ديد و گفت: ديگر اينها نابود شدني نيست. ديگر اينها نابود شدني نيست. من ديگر تثبيت شدهام. ديگر كسي نميتواند من را تكان بدهد. جايگاه من خيلي قوي است. اطمينان ميكند كه جاي پايش سفت است. قرآن بخوانم. «أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً» (كهف/34)