[Forwarded from جمعه ی منتظران]
هر شب از التهاب غمت غرق زاریام
در مجمر فراق تو اسپندکاریام
آتش گرفتهام، نفسیزن، خموش کن
این شعلههای سرکشی و بیقراریام
تا که رود به چشم همه دشمنانتان
تا دود گردد این شب چشم انتظاریام
تا بشکفد تجسم دیدار رویتان
تا بگذرد خزان ز نگاه بهاریام
آتش نشاندی و جگرم سوخت، شد چنان
سرچشمهای که تا ابد از اشک جاریام
بس نیست این همه گذر از کوچه ی خیال
بنبست شد زمینه ی خوش اعتباریام
یک شب طلوع کن به خیالم که سر شود
این های های گریه ی شب زندهداریام
شیرینترین شکوه غزل ها بیا مگر
با تو عوض شود غم تلخ قناریام
ای ثروت خزانه ی هستی کمی بپاش
بر روزگار رو به غروب نداریام
دیگر ز عهد جمعه ی دیگر کلافهام
دیگر ز شنبههای پیاپی فراریام
هر صبح جمعه تا به فراز نگاه ها
تا کی میان این همه جمعهگذاریام؟
عمری نشستهام به کمین گاه ندبهها
تا کی شوی شکار دو چشم شکاریام
یک شب بیا و تکه ی نانی به من بده
تا خلق و خو عوض کنی از نفس هاریام
ای صبح صادق، از شب من خون چکد بیا
پایان بده به گریه ی بیاختیاریام
اللهم عجل لولیک الفرج