3- «ابومسلم» بر آن است كه ابراهيم نگاهى انديشمندانه به ستارگان افكند و با تفكّر در آنها دريافت كه آن ستارگان پديده هستند و نه پديدآورنده هستى، و همان گونه كه خدا در آيه و سوره ديگرى به اين داستان او اشاره فرموده است، او از اين راه به وجود پديدآورنده تواناى هستى استدلال كرد و آن گاه بود كه با رسيدن به حقيقت رو به بت پرستان كرد و گفت: من بيمارم...
منظور آن حضرت از بيمارى خويش، نه بيمارى جسمى بلكه اشاره به همان مرحله پيش از اوج گرفتن به قله پرشكوه يقين بود؛ چرا كه گاه به گمان و پندار، بيمارى گفته مى شود همان گونه كه به دانش و يقين، سلامت و كمال تعبير مى گردد.
به باور ما اين ديدگاه و اين دريافت از آيه مورد بحث، سست و با ديگر آيات ناسازگار است؛ چرا كه در چند آيه پيش قرآن ابراهيم را پاكدل و دارنده «قلب سليم» معرفى مى كند و نشان مى دهد كه او هرگز در مورد يكتا آفريدگار هستى دست خوش ترديد و دودلى نشده و هماره قلبى پاك از شرك و ترديد و لبريز از ايمان و يقين و آراسته به بينش و شناخت داشته است.
4- از ديدگاه پاره اى منظور ابراهيم اين بود كه من از پافشارى بى دليل قوم خويش بر پرستش بتها و پاره سنگهايى كه نه توان ديدن دارند و نه شنيدن، سخت اندوه زده و پريشانم!
با اين بيان نگرش آن حضرت به آسمان و تفكرش در باره ستارگان بر اين اساس بود كه آنها را پديده مى ديد و بر اين باور بود كه پديدآورنده و تدبيرگر آنها، همان آفريدگار هستى است و سخت در شگفت و حيرت بود كه چرا آن مردم در مورد اين حقيقت روشن نمى انديشند؟ و چگونه خردمندان جامعه دست خوش غفلت گرديده و بتها را مى پرستند و كيش شرك و ارتجاع را به باد نكوهش نمى گيرند؟!