❤ |
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضمير مرفوع، منصوب و مجرور
در محلّ رفع، نصب و جرّ فقط يك ضمير است و آن «نا» مىباشد. به ترتيب مثل «كَتَبْنا»، «ضَرَبْتَنا»، «عَلَيْنا»
و مثل «رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا»(1)
كه در اين آيه لفظ «نا» در «رَبَّنا» مضافاليه و در محلّ جرّ است، در «اِنَّنا» اسمِ «اِنَّ» و در محلّ نصب است و در «سَمِعْنا» فاعلِ «سَمِعَ» و در محلّ رفع است.
معرفه و نكره
معرفه اسمى است كه وضع شده تا در شىء معيّن استعمال شود.
مثل كلمات «اَللَّهُ» و «كَعْبَةَ» در «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ»(2).
نكره اسمى است كه وضع شده براى هر فرد از افراد كلّى. مثل «رَجُلٌ» در «قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ»(3).
افراد كلّى گاهى در خارج موجود است مثل «رَجُلٌ» و گاهى مقدّر(4) است مثل كلمه «شمس» و «قمر».
1. آل عمران (3) آيه 193: اى پروردگار ما به درستى كه ما شنيديم... .
2. مائده (5) آيه 97: خداوند كعبه را كه بيت حرام است، قرار داد ... .
3. غافر (40) آيه 28: و مردى كه (به موسى«ع») ايمان آورده بود گفت.
4. مقدّر يعنى مفروض مثل لفظ «شمس» يا «قمر» كه چون اسم جنس است مثل رَجُلٌ بر افراد كثيره صدق مىكند.
تفاوت در اين است كه افرادِ «رجل» در خارج متعدّد و «شمس» غيرمتعدّد است. ولى مىتوان براى آن افرادى تصوّر و فرض كرد و اين كه شمس را بر «شموس» و قمر را بر «اقمار» جمع مىبندند، به اعتبارِ وجودِ «قمر» و «شمس» در هر شب و روز است.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
معرفه و نكره
معرفه اسمى است كه وضع شده تا در شىء معيّن استعمال شود.
مثل كلمات «اَللَّهُ» و «كَعْبَةَ» در «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ»(1).
نكره اسمى است كه وضع شده براى هر فرد از افراد كلّى. مثل «رَجُلٌ» در «قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ»(2).
افراد كلّى گاهى در خارج موجود است مثل «رَجُلٌ» و گاهى مقدّر(3) است مثل كلمه «شمس» و «قمر».
1. مائده (5) آيه 97: خداوند كعبه را كه بيت حرام است، قرار داد ... .
2. غافر (40) آيه 28: و مردى كه (به موسى«ع») ايمان آورده بود گفت.
3. مقدّر يعنى مفروض مثل لفظ «شمس» يا «قمر» كه چون اسم جنس است مثل رَجُلٌ بر افراد كثيره صدق مىكند.
تفاوت در اين است كه افرادِ «رجل» در خارج متعدّد و «شمس» غيرمتعدّد است. ولى مىتوان براى آن افرادى تصوّر و فرض كرد و اين كه شمس را بر «شموس» و قمر را بر «اقمار» جمع مىبندند، به اعتبارِ وجودِ «قمر» و «شمس» در هر شب و روز است.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
علامت نكره
علامت نكره آن است كه لفظاً يا معناً الف و لامِ(4) تعريف را مى پذيرد.
لفظاً مثل «كتاب» و «شمس» در آياتِ «ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ»(5) و «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً»(6).
معناً مثل(7) كلمات «ذُو، مَنْ، ما» كه لفظ آنها «ال» را قبول نمى كند و «اَلذُّو» - «اَلْمَنْ» و «اَلْما» گفته نمى شود ولى معناى آنها كه به ترتيب «صاحب، انسان و شىء»(8) است «اَلْ» را مى پذيرد و مى توان «اَلصّاحِبُ، اَلاِنْسانُ واَلشَّىءُ» گفت.
علامت معرفه
علامت معرفه آن است كه حرف «اَلْ» رانمى پذيرد مثل «مُحَمَّدٌ» در «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»(9) كه «اَلْمُحَمَّدُ» گفته نمى شود ويا اگر بپذيردمثل «حَسَنٌ وحُسَيْنٌ(ع)» در«اَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ»(10) به وسيله «اَلْ»، معرفه نمى شود. پس «اَلْ» درآن مؤثّر نيست، زيرا امثالِ(11) «حسن»(12) و «حسين» به وسيله عَلَم بودن معرفه مى شوند.
4. «اَلْ» حرفى است كه به وسيله آن اسمِ نكره مانند «رَجُلٌ» معرفه مى شود مثل «اَلرَّجُلُ» يعنى مردِ شناخته شده و «رَجُلٌ» يعنى مرد.
5. بقره (2) آيه 2: آن (قرآن) اى پيامبر كتاب جامع و كاملى است كه هيچ شك و ريبى در آن نيست.
6. يونس (10) آيه 5: اوست آن خدايى كه قرارداد خورشيد را نور دهنده (در روز) و ماه را نور (در شب).
7. و مثل كلمات «اَحَدٌ» و «دَيّارٌ» كه لفظ آنها «اَلْ» را نمى پذيرد ولى مصاديق آنها مثل «يَوْمَ» يا «َرجُلٌ» اَل را مى پذيرد.
8. چنان كه رتبه معرفه ها متفاوت مى باشد و اعرف آنها ضمير است، رتبه نكره ها نيز مختلف مى باشد و انكر آنها كلمه «شىء» است و بعد از آن به ترتيب كلمات «مَوْجُودٌ، مُحْدَثٌ، جِسْمٌ، نامٍ، حِيْوانٌ، اِنْسانٌ و رَجُلٌ» مى باشد.
9. فتح (48) آيه 29: محمّد(ص) فرستاده خداوند است.
10. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج43، ص291 روايت 54: امام حسن و امام حسين(ع) آقاى جوانان بهشت اند.
11. مراد، اعلامِ ديگر مثل «حارث، عبّاس و ضحّاك ...» است كه اوّلاً: «اَلْ» در آنها براى لَمْحِ اصل است؛ يعنى نظر به معناى لغوى مى باشد؛ مثلاً «حارِثٌ» را نام كسى مى گذارند تا برزگر شود. به اعتبار اين كه حارث در اصل، به معناى برزگر است و ثانياً: دخول «اَلْ» بر اعلام، سماعى است نه قياسى.
12. منظور از «حَسَنْ» حسنِ اسمى است نه وصفى، زيرا بر حَسَنِ وصفى «اَلِ» تعريف داخل مى شود، مثل «اِنَّ اَحْسَنَ الْحَسَنِ اَلْخُلْقُ الْحَسَنِ». علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج71، ص386.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
اقسام معرفه
اسم معرفه شش قسم است: مضمر(13)، عَلَم(14)، اسم اشاره(15)، موصول(16)، مدخولِ(17) اَلْ و هر اسمى كه به يكى از اين پنج قسم اضافه(18) معنويّه شود و اعرف اين اقسام، ضمير است.(19)
13. به رفع اول و سكون دوم و فتح سوم يعنى ضمير، مثل «هُوَ، أَنْتَ، اَنَا».
14. يعنى نام خاصّ، مثل محمّد و فاطمه.
15. يعنى اسمى كه به وسيله آن به شىء يا شخص، اشاره شود، مثل «هذا» اشاره به مذكّر و «هذِهِ» اشاره به مؤنّث.
16. لفظى است كه معنايش به وسيله جمله بعدش كامل شود، مثل «اَلَّذى» و «اَلَّتى».
17. يعنى اسمى كه «اَلْ» بر آن داخل شده، مثل «الَّرجُلُ» و «اَلْمَرْأَةُ».
18. اضافه اسم نكره به يكى از پنج معرفه مذكور به ترتيب مثل «غُلامُهُ»، «غُلامُ عَلِىٍّ»، «غُلامُ هذا»، «غُلامُ الَّذى عِنْدَكَ»، «غُلامُ الرَّجُلِ». اضافه معنويه عبارت است از اين كه مضاف، اسم فاعل، اسم مفعول و صفت مشبّهه نباشد يا يكى از اين سه باشد ولى عمل نكند.
19. اعرف يعنى معرفه تر. بعد از ضمير به ترتيب: عَلَم، اسم اشاره، موصول، ذواللام و مضاف به معرفه اعرف است. موصول و ذواللاّم را در يك مرتبه مى دانند. سيبويه مى گويد مضاف به معرفه در حكم مضاف اليه است جز مضاف به ضمير كه در حكم عَلَم است؛ مثلاً «اِلهُنا» در «اَللَّهُ اِلهُنا» در حكم «اَللَّهُ» است. قول حق در اعرف معارف از سيبويه است كه او لفظ «اَللَّهْ» را اعرف مى داند.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضمایر
توضیح ضمیر را بعدا می نویسم
20. «مُسمّى» يعنى مصداق و معنا.
21. ضمير متكلّم از مخاطب، اعرف و ضمير مخاطب از مغايب، اعرف است.
22. منظور اين است كه در تلفّظ يا كتابت، صورت و شكلى دارد و مستتر، خلاف اين است.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضماير بارز: «متّصل»
ضمير بارز دو قسم است، متّصل و منفصل.
متّصل آن است كه به تنهايى تلفّظ نمى شود و بايد به عاملش وصل شود و منفصل به تنهايى تلفّظ مى شود. متّصل مثل ياءِ «كِتابى»(23) و كافِ «اَنْصُرُكَ»(24) و هاءِ «اِضْرِبْهُ»(25) كه ياءِ متكلّم، مضاف اليه و در محلّ جرّ است و كافِ خطاب، مفعولٌ به و در محلّ نصب است و «هاءِ» ضمير غايب، مفعولٌ به و در محلّ نصب است.
ضمير متّصل بعد از كلمه «اِلاّ»(26) واقع نمى شود؛ مثلاً «اِلاّكَ» صحيح نيست مگر در ضرورتِ شعر.(27)
ضماير متّصل(28) سه قسم است: 1- در محلّ رفع
2- در محلّ نصب و جرّ به طور اشتراك
3- در محلّ رفع، نصب و جرّ به طور مشترك.
23. ضمير، مضاف اليه است يعنى كتاب من.
24. من تو را كمك مى كنم.
25. او را بزن.
26. قاعده اين است كه بعد از «اِلاّ» ضمير منفصلِ منصوب بيايد، پس بايد «اِلاّ اِيّاكَ» گفته شود نه «اِلاّكَ». ضماير منفصل بعداً توضيح داده مى شود.
27. مثل:
وَما نُبالى اِذا ما كُنْتِ جارَتُنا
اَلاّ يُجاوِرُنا اِلاّكِ دَيّارٌ
لفظ «ما»ى اول نافيه و دومى زايده است. «اَلاّ» در اصل «اَنْ لا» بوده يعنى آن گاه كه تو همسايه ما باشى باك نداريم كه جز تو كسى همسايه ما نباشد.
28. ضماير متّصل، مرفوع؛ منصوب و يا مجرورند. صَرف مرفوع و منصوب همراه با فعل ماضى و مجرور، همراه با حرف جر «باء» چنين است:
الف: مرفوع «قامَ، قاما، قامُوا، قامَتْ، قامَتا، قُمْنَ، قُمْتَ، قُمْتُما، قُمْتُمْ، قُمْتِ، قُمْتُما، قُمْتُنَّ، قُمْتُ، قُمْنا». در مفرد مذكّر مغايب و مفرد مؤنث مغايب، ضمير، مستتر است نه بارز. پس مراد از متّصل، غيرمنفصل است كه شامل بارز و مستتر مى شود.
ب: منصوب «ضَرَبَهُ، ضَرَبَهُما، ضَرَبَهُمْ، ضَرَبَها، ضَرَبَهُما، ضَرَبَهُنَّ، ضَرَبَكَ، ضَرَبَكُما، ضَرَبَكُمْ، ضَرَبَكِ، ضَرَبَكُما، ضَرَبَكُنَّ، ضَرَبَنى، ضَرَبَنا».
ج: مجرور «بِهِ، بِهِما، بِهِمْ، بِها، بِهِما، بِهِنَّ، بِكَ، بِكُما، بِكُمْ، بِكِ، بِكُما، بِكُنَّ، بى، بِنا». غير از موارد مرفوع و مشترك كه شرح داده مى شود، بقيه منصوب يا مجرور است و صرف آنها با فعل مضارع نيز مثل ماضى است و با مضاف يا ساير حروف جاره مثل «باء» است كه ذكر گرديد.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضماير مرفوع
در محلّ رفع، پنج ضمير است:
الف: تاء متحركه كه ممكن است متكلّم «قُمْتُ»، مخاطب مذكّر «قُمْتَ»، مخاطبِ مؤنّث «قُمْتِ» و يا جمع مذكرِ مخاطب «قُمْتُمْ» باشد.
ب: الفِ تثنيه مثل «قاما» براى مذكّر و «قامَتا» براى مؤنّث و نيز «قُمْتُما» براى مذكّر و مؤنث.
ج: واوِ جمع مذكر مثل «قامُوا».
د: نونِ جمع مؤنّث مثل «قُمْنَ» و نيز «قُمْتُنَّ».
ه: ياءِ مخاطبه كه با فعل امر مخاطبه مثل «قُومى» و مضارع مخاطبه مثل «تَقُومينَ» مى آيد. اين ياء به قول سيبويه، ضميرِ فاعلى است و به قول اخفش و مازنى، حرف تأنيث است. فاعل، ضمير مستتر (هِىَ) مى باشد و قول سيبويه صحيح است.
ضماير منصوب و مجرور
در محلّ نصب و جرّ سه ضمير است.
الف: ياءِ متكلّم مثل «رَبّى اَكْرَمَنِ»(29) كه در اصل «اَكْرَمَنى» بوده. ياءِ «رَبّى» مضاف اليه و در محل جرّ و ياءِ «اَكْرَمَنى» مفعول و در محل نصب است.
ب: كافِ خطاب مثل «ضَرَبَكَ غُلامُكَ»(30). كافِ «ضَرَبَكَ» مفعولِ ضَرَبَ و كافِ «غُلامُكَ» مضاف اليه است، و مثل «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ»(31). كافِ «وَدَّعَكَ» مفعولٌ به و كافِ «رَبُّكَ» مضاف اليه است.
ج: هاءِ غايب مثل «هاء» در «لَها» كه به وسيله «لام» در محلّ جرّ است و در «ضَرَبَها» به خاطر مفعولٌ به بودن در محلّ نصب است. و مثل «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَهُوَ يُحاوِرُهُ»(32). ضمير «لَهُ» و «صاحِبُهُ» در محلّ جرّ است، اوّلى به حرف جرّ (لام) دوّمى به اضافه «صاحِبُ» و ضمير «يُحاوِرُهُ» مفعولٌ به و در محلّ نصب است.
ضمير مرفوع، منصوب و مجرور
در محلّ رفع، نصب و جرّ فقط يك ضمير است و آن «نا» مى باشد. به ترتيب مثل «كَتَبْنا»، «ضَرَبْتَنا»، «عَلَيْنا» و مثل «رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا»(33) كه در اين آيه لفظ «نا» در «رَبَّنا» مضاف اليه و در محلّ جرّ است، در «اِنَّنا» اسمِ «اِنَّ» و در محلّ نصب است و در «سَمِعْنا» فاعلِ «سَمِعَ» و در محلّ رفع است.
29. فجر (89) آيه 15. در قرآن «اَكْرَمَنِ» نوشته. كسره نون به جاى ياءِ متكلّم است؛ يعنى پروردگار من مرا گرامى داشت.
30. غلام تو، تو را زد.
31. ضحى (93) آيه 3: پروردگارت تو را وانگذاشته.
32. كهف (18) آيه 37: همراه او در حالتى كه با او گفت و گو مى كرد به او گفت ... .
33. آل عمران (3) آيه 193: اى پروردگار ما به درستى كه ما شنيديم... .
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضماير بارز: «منفصل»
ضمير منفصل آن است كه به تنهايى تلفظ مى شود؛ يعنى از عاملش منفصل و جدا است. پس در ابتداى نطق و كلام مى آيد و نيز بعد از «الاّ» واقع مى شود. در ابتداى نطق مثل «اَنَا» در «وَاَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ»(34) و بعد از «اِلاّ» مثل «لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ»(35).
ضمير منفصل دو قسم است: در محلّ رفع و در محلّ نصب. در محلّ رفع را ضمايرِ مرفوع مى گويند و عبارت اند از: «هُوَ(36)، هُما، هُمْ، هِىَ، هُما، هُنَّ، اَنْتَ، اَنْتُما، اَنْتُمْ، اَنْتِ، اَنْتُما، اَنْتُنَّ، اَنَا، نَحْنُ». شش كلمه اول، مغايب و شش كلمه دوم، مخاطب و دو كلمه آخر، متكلّم است.
در محلّ نصب را ضمايرِ منصوب مى گويند و عبارت اند از: «اِيّاهُ(37)، اِيّاهُما، اِيّاهُمْ، اِيّاها، اِيّاهُما، اِيّاهُنَّ، اِيّاكَ، اِيّاكُما، اِيّاكُمْ، اِيّاكِ، اِيّاكُما، اِيّاكُنَّ، اِيّاىَ، اِيّانا». شش كلمه اول مغايب و شش كلمه دوم مخاطب و دو كلمه آخر متكلّم است.(38)
پس مجموع ضماير (بارز، متصل و منفصل) هفتاد ضمير است، زيرا متّصل، مرفوع، منصوب و مجرور است و منفصل نيز مرفوع و منصوب است و هر يك چهارده لفظ و صيغه دارد. از اين تعداد، ده كلمه به اعتبار اين كه تثنيه مغايب و مخاطب، تكرارى است، كاسته مى شود و جمع ضماير شصت قسم مى باشد.
34. بقره (2) آيه 160: و من بسيار توبه پذير و بخشاينده ام.
35. انبياء (21) آيه 25: نيست خدايى مگر من، پس مرا بپرستيد.
36. حق اين است كه تمام حروف شش كلمه اول و شش كلمه دوم ضمير است، مثل «نَحْنُ» كه آن نيز چنين است. و در مورد «اَنَا» حق اين است كه ضمير، همزه و نون است و الف، زايد و براى بيان حركت آورده شده و به همين جهت در حالت وصل، ساقط و در حالت وقف، ثابت است. مثل «لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبّى» كهف (18) آيه 38. كه در اصل «لكِنْ اَنَا» بوده. بعد از اسقاط همزه، نون در نون ادغام شده و الف در وقفِ به «لكِنّا» باقى و در وصلِ به آن، ساقط مىشود و «لكِنَّ» قرائت مى گردد.
37. حق اين است كه ضمير فقط «اِيّا» مىباشد و لواحق آن حروف تكلّم و خطاب و غيبت است.
38. هر يك از ضماير، مرفوع منفصل يا منصوبِ منفصل گاهى مجرور استعمال مى شوند. مرفوع مثل «اَنَا كَأَنْتَ»، «اَنَا كَهُوَ»، «هُوَ كَأَنَا» و منصوب مثل «اَنَا كَاِيّاكَ»، «اَنْتَ كَاِيّاهُ»، «هُوَ كَاِيّاىَ» و ضمير مرفوع نيز گاهى منصوب استعمال شده مثل «ضَرَبْتُكَ أَنْتَ» كلمه «اَنْتَ» بدل از كافِ «ضَرَبْتُكَ» است كه آن منصوب مى باشد.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
❤ |
ضماير مستتر
ضمير مستتر، كه قبلاً از آن بحث شد، به دو قسمِ واجب الاستتار و جايز الاستتار تقسيم شده است.
واجب الاستتار جايى است كه اسم ظاهر يا ضمير منفصل جانشين ضمير مستتر نمى شود، مثل ضمير «اَنَا» كه در «أَكْتُبُ» در جمله «اِنّى اَكْتُبُ الْمَقالَةَ» مستتر است و نمى توان اسم ظاهر يا ضميرى را جايگزين آن كرد و مثلاً «اَكْتُبُ زَيْدٌ» يا «اَكْتُبُ اَنَا»(39) گفت.
جايز الاستتار جايى است كه اسم ظاهر يا ضمير منفصل جانشين آن مى شود. مثل ضمير «هُوَ» در «ضَرَبَ» مانند «زَيْدٌ ضَرَبَ» به تقدير «ضَرَبَ هُوَ» كه مى توان اسم ظاهر مثلاً «اَبُوهُ» را جانشين ضمير مستتر كرد و «زَيْدٌ ضَرَبَ اَبُوهُ»(40) گفت.
و نيز مىتوان ضمير منفصل «هُوَ» را جانشين مستتر كرد و «زَيْدٌ ما ضَرَبَ اِلاّ هُوَ» گفت، كه در مثال اول «اَبُوهُ» و در اين مثال «هُوَ» فاعلِ «ضَرَبَ» شود
39. اگر «اَنَا» فاعلِ «اَكْتُبُ» باشد صحيح نيست و اگر تأكيد براى فاعل مقدّر شود جايز است و در اين صورت فاعل نيست.
40. پدر زيد زد.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی
با ما همراه باشید در
کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
https://دtelegram.me/shahrenuraniquran
کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
https://telegram.me/mokalemeharabik
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)