گفتگوی فاطمه علیهاالسلام و درخواست از اسماء
در صدر اسلام چنین رسم بود، هنگامی که مرد یا زنی از دنیا میرفت، پس از غسل و کفن، او را روی تخته ای قرار داده و با کشیدن پارچه روی میت او را تا محل دفن تشییع میکردند.
این منظره که برای فاطمه علیهاالسلام بسیار زشت و زننده بود، به هیچ وجه حاضر نبود، که پس از مرگش این گونه حمل گردد، چرا که هیکل زن اگر چه پوشیده بود، اما کاملاً پیدا بود.
بدین جهت در اواخر عمرش با گفتگویی که با اسماء داشت، این مسئله را مطرح کرده و فرمود: ای اسماء؛ من زشت میدارم آنچه را که با جنازه زنان انجام میدهند که فقط پارچه ای به روی زن میکشند؛ اسماء گفت: من در حبشه چیزی دیدم و مایلم شبیه آن را برای شما نشان دهم. آن گاه چند چوب تر و تازه درخت خرما را طلبیده و آنها را خم نموده و پارچه ای برویش کشید.
فاطمه علیهاالسلام از این کار بسیار شاد شد و فرمود: چقدر خوب و زیبا است.(بحار الأنوار، ج 43، ص 189.) چرا که زن از مرد شناخته نمیشود.(همان.)
اسماء گوید: فاطمه علیهاالسلام با دیدن این نعش، خنده بر لبانش ظاهر شد چهره اش خندان نشد مگر همان وقت.(همان)
و در نهایت با تحسین این کار از اسماء خواستند که شبیه آن را برای او درست کنند، سپس فرمود: مرا مستور و پنهان کن، خداوند تو را از آتش جهنم مستور کند.(همان، ص 213.)