فرهنگ قرآنی
دو تعریف از فرهنگ قرآنی وجود دارد:
1)فرهنگ قرآنی در عرض: یعنی فرهنگ قرآنی در کنار مابقی فرهنگ ها ,فعالیت هاي قرآنی در کنار بقیه فعالیت ها ,کلاس قرآن در کنار
بقیه کلاس ها و...یعنی چه طور یک جامعه اي نیاز به علم روز دارد نیاز به قرآن هم دارد این باعث میشود مراکز قرآنی زیاد شود ولی هیچ
٢
ارتباطی با بقیه فعالان در بقیه عرصه ها پیدا نمیکنند, و مهجوریت مدرن اتفاق می افتد یعنی کار به جایی میرسد که قرآن هست ولی در
واقع قرآن نیست.
2)فرهنگ قرآنی حاکم: فرهنگ قرآنی را حاکم ببینیم قرآن نگفته که من براي هدایت کسانی که در مراکز قرآنی ثبت نام کرده اند و امتیاز
کسب کرده اند آمده ام قرآن می فرماید من هدي للعالمین هستم و ادعاي قرآن این نیست که من برنامه سعادت قرآنیان را تنظیم میکنم
ادعاش این است که من برنامه سعادت بشر را تنظیم میکنم .فرهنگ قرآنی تا حاکم نباشد وجود ندارد .مثل بحث توحید : کسی یا به
یگانگی خدا باور دارد یا اگر کسی را در پرستش به این خدا اضافه کند دیگر این خدا یگانه نیست چون بشر نیازمند برنامه است فرهنگ
قرآنی باید حاکم شود براي اینکه حاکم شود باید توانایی حاکم شدن را داشته باشد ولی وقتی نگاه میکنیم میبینیم نمیتواند .یک متن
زیبایی که 1400 سال پیش صادر شده چه طور میتواند جامعه را نجات دهد اگر میتوانست پیروان خودش را نجات میداد.
علامه طباطبایی :کار ما در زمینه قرآن به جایی رسید که آن قدر اختلاف در مباحث اتفاق افتاد که کسانی که زیر چتر قرآن قرار گرفتند
جز کلمه لا اله الا الله محمدرسول الله در هیچ امر ي با هم اشتراك نداشتند در صورتی که متن قرآن یکی است پس چه طور خروجی
متفاوت است؟ مشکل کجاست؟ چرا نمی توانیم فرهنگ قرآنی حاکم داشته باشیم؟
جامعه رسول خدا یک جامعه مشرك جاهلی به تمام معنا که دختر زنده به گور میکردند و.. همچنین ظرف 23 سال تا پایان زمان رسالت
پیامبر . این جامعه به نقطه متعالی فرهنگ وایمان به الله رساند که در شهادت اهم سبقت می گرفتند این جریان با قرآن که در دست
پیامبر بود اتفاق افتاد با قرآن انذار میکرد و انذار قرآن همه گیر بود .