من بسیجی ام، سال ها پیش پیری آسمانی بازوبندی از بوسه بر دست و بازویم زده است که گرمای آن همیشه در میدان مردانگی نگهم خواهد داشت.کد PHP:بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو می دانی و ما همه می دانیم که هر آنچه عزت و آبرو داریم همه را مرهون لحظه لحظه های ناب سال های دفاع مقدس بوده و هستیم . سال های عزیز و گرانقدری که هر چقدر از آنها دورتر می شویم بیشتر پی به ارزش ثانیه ثانیه آن می بریم سفره ای پر از خیر و برکت که در مقطع کوتاهی از زمان گسترده شد و بسیاری از عزیزان و همقطارانمان از این خوان رحمت الهی بهره کافی و وافی بردند و عده ای هم در حسرت از دست دادن بسر می برند.
آقایان، خانم ها شاید شما مرا نشناسید، اصولا آدم های یک لاقبا را کمتر می شناسند. بگذارید امروز در جمع شما کمی رجز بخوانم، بلکه شناخته بشوم، بلکه به چشمتان گرم بیایم.
من شاید جانبازی باشم تنها، با پاهایی که 20 سال است دیگر به فرمانم نیستند. از همان روزی که آن ترکش سرخ و آخته آسمان را شکافت و بر تیر کمرم فرود آمد تا امروز مثل سنگی سنگین به صندلی این ویلچر چسبیده ام، 20 سال است که در حاشیه هیچ رودخانه ای و در انبوه هیچ جنگلی و بر سنگفرش هیچ پیاده رویی قدم نزده ام، اما این همه سال، نگذاشته ام که تند باد ناامیدی بر پهنه دلم هجوم بیاورد، بلکه همیشه به خودم گفته ام، آی مرد ویلچرنشین، باز هم بنشین و باز هم صبر کن، دیری نخواهد گذشت که تو هم مثل برادرانت کوله بار سفر به آسمان را خواهی بست.
من شاید آزاده ای باشم یادگار از زندان های موصل و ابوغریب و رمادی و انبار.