سلام قرآن دوستان عزیز
ایام سوگواری آقا ابا عبدالله الحسین را حضور شما عزیزان تسلیت عرض مینمایم.
قبل از این که آیات امروز را بررسی کنیم.
داستان این آیات رو که به داستان گاو بنی اسرائیل مشهور است از تفسیر مجمع البیان رو برایتان نقل میکنم.
داستان گاو بنى اسرائيل
در اين مورد، ديدگاهها متفاوت است:
1. از هشتمين امام نور (علیه السلام) نقل كرده اند كه فرمود:
جريان فرمان خدا در اين آيه شريفه بدينصورت بود كه: مردى از اين قوم، يكى از نزديكان خود را ازپا درآورد و آنگاه پيكر بيجان او را سر راه بهترين ايل و تبار بنى اسرائيل افكند تا اذهان را گمراه كند؛ و ازپى اين جنايت، خود در مقام خونخواهى برآمد. موضوع را به موسى(علیه السلام) گزارش كردند و قاتل او را جستند. آن حضرت دستور داد گاوى را بياورند تا ترتيب كار را بدهد.
امّا آنان گفتند: آيا ما را به ريشخند گرفته اى؟
موسى(علیه السلام) گفت: پناه بر خدا اگر در زمره نادانان باشم.
اگر آنان به دستور پيامبر خويش عمل مى كردند و گاوى مى آوردند و از بهانه جوييها و پرسشهاى بى مورد خوددارى مى كردند، ماجرا پايان مى پذيرفت. امّا آنها با بهانه تراشيها، سرانجام كار را پيچيده ساختند؛ و مقرّر شد كه مادّه گاوى با ويژگيهايى كه ترسيم شده است، پيدا كنند.
سرانجام گاو مورد نظر را نزد جوانى از بنى اسرائيل يافتند؛ ولى او از فروش آن سرباز زد و گفت: تنها در صورتى آن را مى فروشد كه پوستش را پس از كشتن، آكنده از زر و سيم سازند و به او بدهند. جريان را به موسى(علیه السلام) گزارش كردند؛ و او دستور داد آن را بخرند.
حضرت رضا (علیه السلام) افزود:
برخى از ياران پيامبر (ص) از آن حضرت درباره ماجراى گاو بنى اسرائيل و ويژگيهاى آن پرسيدند. آن حضرت فرمود: جوانى از بنى اسرائيل به پدر خويش بسيار احترام مى كرد. روزى كالايى خريد و به خانه بازگشت تا پول آن را بردارد و به صاحب كالا بپردازد. كليد صندوقچه پول را زير سر پدر، و او را در خواب عميق ديد؛ و از آنجا كه نمى خواست پدر سالخورده اش را از خواب خوش بيدار كند، معامله اش بهم خورد. پدر پس از بيدارشدن از خواب و اطّلاع از ماجرا، آن گاو را به او بخشيد كه سرانجام آن همه سيم و زر براى او آورد.
2. از ابن عبّاس نقل كرده اند كه جريان گاو بنى اسرائيل بدينصورت بود كه:
مرد سالخورده اى را برادرزادگانش كشتند و پيكر بيجان او را در گذرگاه يكى از ايل و تبار بنى اسرائيل افكندند و آنگاه خود به خونخواهى برخاستند. ماجرا را به استحضار موسى(علیه السلام) رساندند؛ و او براى روشنشدن اين راز از خدا يارى خواست. پيام آمد كه به آنان دستور دهد گاوى را بكشند و با بعضى از اعضاى آن به پيكر بيجان مقتول بزنند تا به خواست خدا زنده شود و حقيقت را روشن سازد.
3. عدّه اى نيز قاتل را فرزند عموى مقتول و انگيزه جنايت را بردن دارايى او به ارث، عنوان ساخته اند.
4. در روايتى از ششمين امام نور (علیه السلام) آورده اند كه:
جوانى به خواستگارى دخترى رفت. پدر دختر به او پاسخ مساعد نداد و دختر را به همسرى يكى از نيكان بنى اسرائيل كه به خواستگاريش آمده بود، درآورد.
خواستگار نخست، درپى اين جريان، كينه پدر دختر را به دل گرفت و در فرصتى مناسب او را ازپا درآورد و خود نزد موسى(علیه السلام) شتافت كه «اى پيامبر خدا! عموزاده مرا كشته اند؛ و قاتل ناشناخته است». اين بيدادگرى بر موسى(علیه السلام) گران آمد؛ از اين رو به چاره انديشى پرداخت و پيام رسيد كه چگونه موضوع را روشن سازد.