انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: داستان‌هایی از مرگ

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پرچم داستان‌هایی از مرگ




    علاقه به مرگ: چرا؟


    از حضرت علی (ع) سؤال شد که چرا مرگ را دوست داری و گاهی می‌فرمایی که انس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است) در پاسخ فرمودند: چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم یقین پیدا کردن که آن خدایی که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد و در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد، آری من از مقصد و نوع برخورد و پذیرایی‌های آن خدای بزرگ در آن روز حساس دلهره ای ندارم .
    معاد، استاد قرائتی، 184


    مرگ و زندگی دست خداست

    یک نفر گفت: من در هر عملی که خصوص علم طب استادم، از جمله حرف‌هایش این بود که می‌گفت: چون از روی موازین پزشکی مواظب مزاج و حال خود هستم، تا چهل سال دیگر زنده و سالم می‌مانم. در آن هنگام او شصت ساله بود، فردای ان روز، هنگام ظهر، ماست و خیار خورد و دلش درد گرفت، به جای این که تشخیص دهد از سردی است این طور تشخیص داد که چون ماست ضد صفرا است من هم صفرایم زیاد است، ماست نتوانسته تمام صفرا را دفع کند بنابراین یک شیشه آب لیمو را هم سر کشید تا به نظر خودش، مزاجش متعادل شود. همین قدر بدانید که عصر همان روز مرد و جنازه‌اش را از خانه بیرون بردند. بدین ترتیب ثابت شد که مرگ و زندگی انسان دست خداست و انسان از خود قدرتی ندارد.


    استعاذه، 204
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    مرگ ترس ندارد!

    یکی از علاقه مندان و نزدیکان مرحوم آیت الله کوهستانی (رحمه‌الله) نقل می‌کند! یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان (آیت الله کوهستانی) برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کارکنیم، مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‌خواهد با ما معامله کند معظم له در جوابش گفت: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی».


    .بوقله پارسایی، 288
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    مرگ و مغفرت

    عصر رسول خدا (ص) بود. بانویی دردمند و رنجور از دنیا رفت، هر کس با خبر می‌شد طبق معمول می‌گفت: آن زن از دنیا راحت شد، چنانکه روزمره شنیده می‌شود که اگر کسی در این دنیا بسیار در رنج و درد باشد و بمیرد می‌گویند راحت شد، بلال حبشی نیز بر این اساس، به حضور رسول خدا (ص) آمد و گفت: «ماتَت فُلانَه فَاستَراحَت فلان زن مرد و راحت شد.» پیامبر (ص) از این سخن بلال خشمگین شد و به او فرمود: «إنَّما إستَراحَ مَن غُفِرَلَهُ؛ بدان که کسی راحت شود که مورد آمرزش قرار گیرد».


    داستان دوستان، 201:5
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    چرا از مرگ می‌ترسیم؟

    شخصی از پیامبر گرامی (ص) پرسید چرا از مرگ می‌ترسیم؟ رسول خدا (ص) فرمود: آیا مال داری؟ گفت بله فرمود: آیا در راه خدا داده ای؟ گفت: نه، فرمود: به همین خاطر می‌ترسی. نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام حسن (ع) کرد؛ امام جواب داد: شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کرده‌اید و برای آخرت کار نیکی ندارید و به همین خاطر از مرگ می‌ترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل شوید. «إنکُم أخرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم فَأنتُ» تَکَرَون النَّقلَهَ مِنَ العُمرانِ إلی الخَرابِ»

    بحارالانوار، 129:6


    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    لحظه سخت جان دادن

    روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا بقا فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: «چه سفری؟» موسی (ع) گفت: «سفر آخرت» مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم» دل موسی (ع) آرام گرفت. به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟
    عزرائیل: از دهانت
    موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟
    عزرائیل: از دستت
    موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
    عزرائیل : از پایت
    موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی (ع) گفتند: «یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»
    مناهج الشارعین (علامه میرداماد)، ص 590
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    با مردگان سخن می‌گوید

    در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهی از سران و متکبران قریش و انداختن آن‌ها در یک چاه در حوالی بدر، رسول خدا (ص) سر به درون چاه برد و به آن‌ها رو کرد و گفت: «ما آن چه از خداوند به ما وعده داده بود محقق یافتیم آیا شما نیز وعده های راست خدا را به درستی دریافتید؟» بعضی از اصحاب گفتند: «یا رسول الله! شما به کشته شدگان و مردگان سخن می‌گویید؟ مگر این‌ها سخن شما را درک می‌کنند؟» حضرت فرمودند: «آن‌ها هم اکنون از شما شنواترند»..
    زندگی جاوید یا حیات اخوی مرحوم مطهری، ص 28-29
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    دریافت حقیقت

    شخصی وارد مسجد پیامبر (ص) شد و به پیامبر (ص) عرض کرد: «ای رسول خدا! به من قرآن بیاموز!» پیامبر (ص) او را به یکی از یارانش سپرد. او دست این شخص را گرفت و به کناری برد و سوره مبارکه زلزال را برای او خواند تا به این آیه رسید: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ پس هر کس ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هر کس ذره ای کار بد کرده آن را می‌بینید.» آن شخص اندکی به فکر فرو رفت سپس به خواننده گفت: «آیا این جمله ما وحی است؟» او در جواب گفت: «آری؟» آن شخص گفت: «من درس خود را از همین آیه آموختم» یعنی همین آیه برای موعظه و نشان دادن خط و راه راست پیمودن آن کافی است. سپس آن صحابی به حضور رسول خدا (ص) رسید و جریان را برای حضرت نقل نمود. پیامبر فرمود: «دَعَوُهُ فَإنَّهُ فَقِهَ» او را آزاد بگذارید که حقیقت را دریافت و شناخت.
    .تفسیر نمونه، ج 27، ص 232 به نقل از روح البیان ج 10، ص 41515

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  8. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    لحظه جاودان

    نقل شده است که: عارفی با خود می‌اندیشید آیا در قرآن مجید آیه ای وجود دارد که مضمون این حدیث را تأیید نماید: «یَخرُجُ روحُ الموُمنِ مِن جَسَدِه» ا یَخرُجُ الشَّعرُ مِن العَجین؛ روح مؤمن به هنگام جان دادن چنان آسان از جسدش بیرون می‌رود همانند بیرون آمدن مویی از اندرون خمیر.» عارف مذکور تمامی قرآن را از اول تا آخر با تدبر مطالعه نمود و چیزی در این باره نیافت تا اینکه شبی حضرت رسول (ص) را در خواب دیده عرض کرد «یا رسول الله (ص) خداوند متعال فرمود: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ ؛ و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد و جز این که در کتابی آشکار ثبت است» و حال آنکه من تمامی قرآن را با دقت مطالعه کردم و. لی معنی این حدیث را پیدا نکردم.» پیامبر اکرم (ص) به وی فرمود: سوره مبارکه یوسف را مطالعه کن تا معنی حدیث را بیابی، آنجا که خداوند فرموده: «فَلَّما رَأینَ]ُ اَکبَؤنَهُ وَقَطََّعنَ أیدَیهُنّ؛ هنگامی که چشم آنان (=زنان) به او (= یوسف) افتاد او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بی توجه) دست‌های خود را بریدند.» همان گونه که زنان عذاب و درد بریدن دست خود را نفهمیدند، مؤمن نیز هنگامی که فرشتگان رحمت و جایگاه خویش در بهشت و نعمت‌ها و لذایذ بهشتی و حور و قصور را می‌بینید، قلب و فکر او غرق تماشای اینان شده و درد مرگ و سکرات موت را حس نمی‌کند.
    رنگارنگ، ج 2، ص 433
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    زنده کردن مردگان

    شخصی استخوان پوسیده ای را از دیواری کند و با فشار آن را به صورت آرد در آورد (با یک دنیا غرور و نخوت) به رسول خدا (ص) گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشی را زنده کند؟ «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ » خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد به او بگو خدایی که در مرتبه اول او را آفرید بعد از متلاشی شدن هم می‌تواند دوباره خلق کند «قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة » اگر سازنده هر کالایی بگوید که من محصول کارخانه‌ام را باز کرده و دوباره به هم متصل می‌کنم گزاف نگفته زیرا ساختن از باز کردن و بستن مهم‌تر است وسوسه منکران معاد در دو چیز بود: اول- اینکه آیا می‌شود استخوان پوسیده زنده شود؟ «و قالوُاءَ إذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ءَ إنا لَل» بُثونَ خَلقاً جدیداً» می‌گویند آیا هنگامی که ما استخوان‌ها پوسیده و پراکنده ای شدیم دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم داشت!؟ دوم- اینکه بر فرض زنده شدن استخوان‌های پوسیده ممکن باشد این کار به دست چه کسی انجام خواهد گرفت؟ «َسَیَقوُ لُونَ «ییُعیدُنا؟ قُلِ الَّذی فَطَرَکُم أوَّلَ مَرَّهٍ»؛ می‌پرسند کی دوباره ما را بر می‌گرداند و به آن «بگو همان خدایی که بار اول شما را آفرید؛ اگر یک کارگر ساده خشت مال بگوید که من خشت دوم را خرد می‌کنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازه ای می‌سازم آیا این قدر تعجب می‌کنند!؟ این کسانی که این قدر زنده شدن اجزای متلاشی مردگان را بعید می‌دانند چرا در اصل آفرینش شکی ندارند، اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکل‌تر است؛ آیا هواپیما سازی مهم‌تر است یا باز کردن و در هم ریختن قطعات آن سپس وصل کردن آن‌ها؟ کسی که هواپیما را ساخت، اگر گفت من این هواپیما را باز می‌کنم و در هم می‌ریزم و دوباره می‌سازم، آیا باید شک کرد؟

    هرگز، زیرا باز کردن و بستن به مراتب از ساختن اول آسان‌تر است و کسی که کار مشکل کرد کار آسان‌تر را هم می‌کند ((گرچه نزد خدا و قدرت بی نهایت او هیچ چیز مشکل نیست) به سراغ قرآن می‌رویم که در این زمینه می‌فرماید: ن هو الذَّی یَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ یُعیدُه و هو أهوَنُ عَلَیه؛ او خدایی است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز می‌آورد و باز آوردن آسان‌تر است»
    معاد، استاد قرائتی،
    184
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    مرگ‌های ناگهانی

    در کنار مصائب جمعی و گروهی بلایای شخصی و فردی وجود دارد که نه قابل پیش بینی است و نه قابل پیش گیری بی خبر و به طور ناگهانی می‌آید و برق آسا به زندگی خاتمه می‌دهد در روزگار گذشته این قبیل وقایع بسیار روی داده که بعضی از آن‌ها در تاریخ ثبت گردیده و برخی به دست فراموشی سپرده شده است در اینجا یک مورد از حوادث فردی ذکر می‌شود. یعقوب بن داود وزیر مقتدر و نافذ الکلمه مهدی عباسی بود برادری داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزی عمر تصمیم گرفت با جمعی از دوستان و بستگان خود به گردش بروند وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم، خوراک و میوه های گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانی عمر در گذشت و همه بستگان به شگفت آمدند. علت مرگ این بود که سبدی از انگور نزد وی بروند، او دو حبه از خوشه ای برگرفت و به دهان افکند بدون اینکه بر حبه‌ها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبه‌ها در گلو ماندند نه فرو رفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت. برادر زاده‌اش داود بن علی در عزای او ضمن شعاری گفت: «عمر صبح در کمال سلامتی و خوشی با دوستان و بستگان به سر برد، امام اکنون میت خانواده است و در قبری نزد آرامگاه پدرش که از توده های سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است.

    شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق 132:3 به نقل از کتاب الوزرا، ترجمه طباطبایی 202
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان هایی از عزازیل -(شیطان)
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن جهنم
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 2014_07_31, 05:39 PM
  2. داستان هایی درباره نماز
    توسط bavaran در انجمن نماز
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_12_04, 11:51 AM
  3. داستانهایی خواندنی و تامل برانگیز
    توسط پرویزیان در انجمن مذهبی
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 2013_07_10, 10:00 AM
  4. زیبایی های الفبایی (ظاهری) قرآن مجید
    توسط تسنیم در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_04_19, 09:09 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:36 PM