به نام آن ذات بیمانندی که مهر را در گلشن حقایق پرورش میدهد.
ایام، ایام حج است و موسم، موسم ذبح اسماعیل
ای حاج! اسماعیل تو کیست؟ چیست؟
نیازی نیست؟ کسی بداند، باید خود بدانی و خدایت ...
، اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد، تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت.....
من نمیدانم، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد،
و اکنون که "آهنگ خدا" کردهای در "منی" ذبح کن.
گوسفند را هم از آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید، و
آن را، بجای اسماعیلت، به تو ارزانی کند.
اینچنین است ذبح گوسفند را، به عنوان قربانی، از تو میپذیرد،
چرا که ذبح گوسفند بجای اسماعیل، "قربانی" و ذبح گوسفند به عنوان گوسفند، " قصابی" است!
حج: یعنی آهنگ، مقصد یعنی حرکت نیز هم. و همه چیز با کندن از خودت، از زندگیت و ازهمه علقههایت آغاز میشود، مگر نه که در شهرت ساکنی؟ سکونت، سکون، حج نفی سکون.چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ. حج: جاری شو!