نباید این نکته مهم را هم فراموش کرد که نقد چنین جریاناتی بسیار سخت و ظریف است چرا که خودشان مذهبی و دین دار و مقید به شریعت اند و دغدغه شان نیز حفظ دین از انحراف است. راستی مشکل اینان کجاست و چرا حتی یک خطر محسوب می شوند؟! در یک جمله می توان پاسخ داد: «اولویت نشناسی!»
در ماجرای تحریم چراغانی نیمه شعبان توسط امام(ره) برای اعتراض به حکومت، اینان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن های مفصل و چراغانی های دوچندان کردند!و استدلال شان هم این بود که «شاه، شیعه است!»البته منکر این نمی شود شد که این استدلال از ذهن یک انسان مقدس مآب دین نشناس نیز ممکن است تراوش کند
چقدر درد دارد وقتی جریان انقلابی به رهبری امام(ره) که در حال جذب جوانان برای مبارزه با منشأ فساد، یعنی حکومت شاهنشاهی است می بیند که جریانی شبیه خودشان - حداقل در ظاهر - جوانان مستعدی که هر کدامشان می توانند یک گام، فروپاشی ام المسائل را جلو بیندازند، به سوی خود کشانده و به مسائل فرعی و دست چندم مشغول می سازد و استعداد سوزی می کنند!
شاید در میان انجمنی های عاقل، کسی معتقد نباشد که ما باید فساد بیشتری بکنیم تا آقا بیایند ولی آیا اینکه معتقد باشی خود آقا باید بیاید تا امور را اصلاح کند و به جای اینکه مشغول شوی و در سطح کلان و نه فردی، راهی که قرار است ایشان بپویند را بپویی و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازی، سکوت کنی و به قول خودت منتظر آقا شوی! خود، نوعی کمک به گسترش ظلم و فساد نیست؟! آیا جز این است که تفکری که ظالمان و فاسدان از آن استقبال می کنند همین اندیشه انحرافی عدم جواز ورود به سیاسیات و اجتماعیات درزمان غیبت حضرت می باشد؟ انجمنی ها از آنجا که سکولار بودند ناگزیر بودند از جزیی اندیشی و اقدامات محدود فردی، لذا حاضر بودند علیه پپسی کولا که صاحبش بهائی بود اقدامات متعدد و متنوعی صورت دهند و هزینه ها کنند اما یک کلمه نپرسند که چرا حکومت چنین امتیازاتی را به این حضرات می دهد؟! ماجرا به طنز شبیه است، نیست؟ اما چرا؟!
این تقریر، نگرشی خوشبینانه بود ولی کدهای بسیاری وجود دارد که نشان می دهد حداقل بخشی از سران این جریان یا از حلقه فرصت طلبان دو رو بوده اند و یا عافیت طلبان ترسو! چرا که بر اساس اسناد ساواک، به اندک تشر حکومت، دست ها را بالا برده و حرف گوش کن می شدند! مثلاً در ماجرای تحریم چراغانی نیمه شعبان توسط امام(ره) برای اعتراض به حکومت، اینان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن های مفصل و چراغانی های دوچندان کردند! و استدلال شان هم این بود که «شاه، شیعه است!» البته منکر این نمی شود شد که این استدلال از ذهن یک انسان مقدس مآب دین نشناس نیز ممکن است تراوش کند.
قرآن سر نیزه هم گرچه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همین ظاهربینان نادان را فریب داد! به راستی چه کسی می توانست گسترش مطربخانه ها و کاباره ها را ببیند و آن را هم به پای حکومت ننویسد و شاهش را شیعه مولا بداند؟! این حد از تجاهل طبیعی است؟!