3- بهترین و پابرجا ترین راه و رسم زندگی آنست که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد هر یک از اجزاء آفرینش را مورد دقت و کنجکاوی قرار دهیم خواهیم دید که در هستی خود هدف و غایتی دارد که از نخستین روز آفرینش خود بسوی آن متوجه است و از مناسبترین و نزدیکترین راهی که به آن هدف منتهی میشود بسوی هدف خود سیر میکند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتی مجهز میباشد که مناسب با هدف خودش و منشا فعالیتهای گوناگونش میباشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین گونه است.
مثلا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک سرسبز خود از شکم دانه سر در می آورد متوجه پیدایش یک بوته گندم دارای سنبل های متعدد میباشد و با قوائی که مجهز است اجزاء عنصری را از زمین و هوا با نسبت ویژه ای گرفته ضمیمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر میشود و از حالی بحالی و از شکلی بشکلی منتقل میشود تا بشکل بوته کامل دارای سنبلهای متعدد می افتد و در همانجا به سیر خود خاتمه میدهد.
یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش، متوجه هدفی مخصوص بخود میباشد که یک درخت گردوی برومند و نیرومند میباشد و برای رسیدن به آن راه مناسبی را با موجودی تجهیزات خود می پیماید و ملازم روش زندگی خودش می باشد.
همه انواع آفریده ها که جهان مشهود را تشکیل میدهند محکوم همین قاعده کلیه میباشند و هیچ دلیلی نیست که نوع انسان ازین قاعده (هر نوعی هدفی دارد که سعادتش در رسیدن به آن است و راهی مناسب تجهیزات وجودی خود به هدف خود دارد) مستثنی باشد بلکه تجهیزات وجودی انسان بهترین دلیل است بر اینکه انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفی دارد که متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودی خود راهی به هدف و سعادت خود دارد.
بنا بر آنچه گذشت آفرینش ویژه انسان و هم چنین آفرینش جهان که انسان جزء غیرقابل تفکیک آن میباشد انسان را بسوی سعادت واقعیش هدایت میکند و مهمترین و ریشه دارترین و پابرجاترین مقررات را که بکار بستن آنها سعادت را برای انسان تضمین میکند به انسان گوشزد مینماید.
خدای متعال در تایید بحث گذشته میفرماید: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»؛ خدای ما کسی است که بهر چیز - بهر آفریده ای - آفرینش ویژه آن چیز را عطا فرمود آنگاه - بسوی سعادت و هدف ویژه اش - هدایت و راهنمائی کرد. (سوره طه آیه 50)
و باز میفرماید: «الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی»؛ خدائی که اجزاء آفریده را گرد آورده درست کرد، خدائی که اندازه گرفت و هدایت نمود. (سوره اعلی آیه 2و3)
و باز میفرماید: «و نفس و ماسواها* فالهمها فجورها و تقواها* قد افلح من زکاها* و قد خاب من دساها»؛ سوگند به نفس و آنکه او را درست نمود سپس بدکاری و پرهیزکاری را باو الهام فرمود رستگار شد کسی که نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نومید شد کسی که نفس خود را آلوده و تباه کرد. (سوره شمس آیه 7تا10)
و باز میفرماید: «فاقم وجهک للذین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»؛ روی خود را برای دین استوار کن - با تمام توجه دین را بپذیر - در حالیکه اعتدال را پیش گیری و از افراط و تفریط بپرهیزی دینی که همان آفرینش خدائی است آفرینش خدا تغییر ندارد، آنست دینی که به اداره زندگی انسان توانائی دارد. (سوره روم آیه 30)
و باز میفرماید: «ان الدین عندالله الاسلام»؛ دین و روش زندگی پیش خدا تسلیم شدن است - در برابر اراده وی - یعنی در برابر آفرینش وی که انسان را به مقررات خاصی دعوت میکند. (سوره آل عمران آیه 19)
و میفرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه»؛ و هر که جز اسلام - تسلیم اراده خدا - دینی را طلب کند و پیش گیرد از وی پذیرفته نخواهد شد. (سوره آل عمران آیه 85)
محصل آیات فوق - و آیات دیگری که در همین مضمون است - اینست که خدای متعال هر یک از آفریده های خود و از آن جمله انسان را به سوی سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمائی میفرماید و راه واقعی برای انسان در مسیر زندگی همان است که آفرینش ویژه وی به سوی آن دعوت میکند و مقرراتی را در زندگی فردی و اجتماعی خود باید بکار بندد که طبیعت یک انسان فطری (طبیعی) بسوی آنها هدایت میکند نه انسانهائی که به هوی و هوس آلوده در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته میباشد.
مقتضای دین فطری (طبیعی) اینست که تجهیزات وجودی انسان الغاء نشود و حق هر یک از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قوای گوناگون عاطفی و احساسی که در هیکل وی به ودیعه گذارده شده تعدیل شده بهر کدام از آنها تا اندازه ای که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود.
و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعی جماعت حکومت نماید نه هوی و هوس یک فرد توانای مستبد و نه خواسته اکثریت افراد، اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعی جماعت باشد.
از بحث بالا نتیجه دیگری نیز گرفته میشود و آن اینست که زمام حکم در تشریع تنها بدست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید زیرا چنانکه روشن شد تنها مقررات و قوانینی در صراط زندگی بدرد انسان میخورد که از راه آفرینش برای او تعیین شده باشد یعنی علل و عوامل بیرونی و درونی انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آنرا اقتضا کنند یعنی خدا آنرا خواسته باشد زیرا مراد از اینکه خدا چیزی را میخواهد اینست که علل و شرایط انجام یافتن آنرا بوجود آورده است.
نهایت اینکه گاهی علل و شرائط طوری است که پیدایش جبری چیزی را ایجاب میکند مانند حوادث طبیعی روزانه و در این صورت اراده را اراده تکوینی میگویند و گاهی طوری است که اقتضا میکند انسان عمل را از راه اختیار و آزادنه انجام دهد مانند خوردن و نوشیدن و درین صورت اراده را اراده تشریعی میگویند. خدای متعال در چندین جا از کلام خود میفرماید: «ان الحکم الا لله»؛ نیست حکم مگر از آن خدا. (سوره یوسف آیه 40 و 67)