❤ |
یعلی بن مرة و سلمان فارسی می گویند: ما در کنار پیامبر (ص) حضور داشتیم، «ام ایمن » با عجله نزد آن حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا (ص) ! حسن وحسین (ع) گم شده اند، و این در حالی بود که مقداری از روز بالا آمده بود.
رسول خدا (ص) با شنیدن این خبر فرمود: حرکت کنید و فرزندانم را بیابید.
پس از دستور پیامبر (ص) هر کسی به هر طرفی به جست و جو اقدام کرد.
سلمان می گوید: من به آن طرفی که رسول خدا (ص) رفت حرکت کردم، آن حضرت پیوسته به این طرف و آن طرف به جست و جو می پرداخت، تا اینکه به پای کوهی رسیدیم، و مشاهده کردیم حسن و حسین (ع) یکدیگر را (از ترس) درآغوش گرفته اند، و ماری در کنار آنان راست ایستاده است، و از دهان آن چیزی مثل شعله آتش زبانه می کشد.
رسول خدا (ص) با مشاهده آن وضع، با عجله به سوی مار حرکت کرد، ولی ماربا دیدن رسول خدا (ص) نگاه معناداری به آن حضرت انداخت و به عقب برگشت و داخل سوراخی گردید.
سپس رسول خدا (ص) نزد حسن و حسین آمد، آنها را از هم جدا کرد، دست نوازش به صورت آنان کشید وگفت: پدر و مادرم به قربان شما، چقدر شما پیش خداوند عزیز می باشید؟ آن گاه یکی از آنان را برشانه راست و دیگری را بر شانه چپ سوار کرد و برای بازگشت حرکت کردیم.
اما من، خطاب به حسن و حسین (ع) گفتم: خوشا به حال شما، بهترین وسیله سواری، وسیله ای است، که شما را حرکت می دهد.
ولی رسول خدا (ص) فرمود: آنان هم سوار شدگان خوبی هستند، در حالی که پدر آنان، از آنها بهتر و برتر است(1).
مدير سايت (2014_03_18), یا علی ابن الحسین (2014_03_18)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)