بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی
یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
یا الله
مادرم!
این همه بلا سخت است
به خدا شرح ماجرا سخت است
گفتن از روضهي تو
آسان نیست
شرح آن کار روضه خوانان نیست
چشمی از داغ خونفشان باید
گریهي بی امان
تلاطم اشک
مدد از صاحب الزمان بايد
یا الله
"باعرض سلام و تسلیت به مناسبت شهادت بانوی دو عالم فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)"
صمیمانه از همه ی کسانی که به این تاپیک امدند"سپاسگزارم "
التماس دعا
وقتی رسول الله دست فاطمه رو تو دست علی گذاشت،فرمود: علی جان اگه فاطمه ام نبود تا قیامت، برات كُفّی پیدا نمی شد،فاطمه تك ِ تو عالم،همتا نداره،نظیر نداره
اما توان حضرت خورشید را برید
صِرف تصوّر سفر احتمالیات
زهرا بنا نداشت كه تنها سفر كند
اما چگونه صبر ز داغ پدر كند؟
می اومد با بابا درد و دل میكرد،بابا جان صبت عَلیّ مصائبٌ لَواَنّها، صبت على الأیام صرن لـیـالـیاً،
با سختی دارم تحمل می كنم نبودنت رو باباجان
انگار كه تمام جهان تار و تیره بود
از این شبهای علی بگم
وقتی نگاه او به در خانه خیره بود
گل كرد در قیامت آتش خلیلوار
آن سینه كه بهشت در آنجا ذخیره بود
وصف خسوف بازوی زهرا نماز داشت
باور نمیكنید وضویش جبیره بود؟!
بالاخره همه چیز گذشت،تموم شد
مانده علی و قصهی پهلوی فاطمه
ماندهست با كبودی بازوی فاطمه
هر جور بود غسل تموم شد،آروم آروم نیمه های شب،در خونه باز شد،چند نفر یه تابوتی رو از داخل خونه بیرون آوردند،
حضرت حسن زاده ی آملی می فرمودند:
بچه ها اجازه گرفتند از امیرالمؤمنین علیه السلام،اذن خواستند،بابا اجازه بده ماهم تشییع جنازه بیاییم،
امیرالمؤمنین فرمود بیاید،اما آهسته گریه كنید
نكنه صدا گریه ی شما بلند شه،تصور كنید این بچه های قد و نیم قد،پشت جنازه ی مادر، دستشون رو بلند میكردند،وا اُما میگفتند،
اما یه وقت سلمان شنید امام حسن علیه السلام داره بلند بلند گریه میكنه،دوید حسن جان،یه خورده آهسته تر،گفت:
سلمان دست به دلم نذار،آخه اونی كه من تو كوچه دیدم،حسین ندید،بدن رو آورد كنار قبر،امیرالمؤمنین علیه السلام بدن نحیف
و لاغر،فاطمه رو، رو دست بلند كرد،گفت
: آی زمین ببین یه مشت پوست و استخون از فاطمه ام بیشتر نمونده،ببین چقدر نحیف و لاغر شده،بدن رو داخل خاك گذاشت،
خود علی وارد قبر شد،بدن رو داخل خاك،پهلو رو داخل خاك گذاشت،تا اومد صورت رو ،رو خاك بذاره،
چشم علی افتاد به چشم كبود شده ی فاطمه،
بریم كربلا،اما دلها بسوزه برا اون آقایی كه،تا اومد بدن حسین رو تو خاك بذاره،بجا صورت،رگ های بریده حسین رو ،درخاك گذاشت
گفتند آقا:یه بدنی هم كنار علقمه رو زمین افتاده،فرمود
:بدن عموم اباالفضل ِ،بریم كنار علقمه ،دست بریده،روضه ی دست شكسته رو جمع كنه،یه سئوالی كردن،
کاَنّه،نمك ریختن رو زخم دل آقا زین العابدین علیه السلام،
راوی سئوال كرد ،آقاجان،چرا بدن عموتون رو نبردن به دارالحرب،آقا فرمود: بابام میخواست ببره،اما هر جای بدن رو برمی داشت،...
یا زهرا
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
خدایا به حق پهلوی شکسته ی زهرا فرج مولا و آقایمان را برسان
اللهم عجل لولیک الفرج
گر نگاهی به ما کند زهرا
درد ها را دوا کند زهرا