انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: و كان من دعائه عليه السلام اذا ابتدء بالدعاء بدء بالتحميد الله عز و جل و الثناء عليه فقال

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض و كان من دعائه عليه السلام اذا ابتدء بالدعاء بدء بالتحميد الله عز و جل و الثناء عليه فقال







    و كان من دعائه عليه السلام اذا ابتدء بالدعاء بدء بالتحميد الله عز و جل و الثناء عليه فقال


    اَلحَمدُلله الاوَّل بلا اول كان قبله و الاخر بلا اخر يكون بعدَهُ.

    اللغة:

    حمد: ثناء كردن به زبان لكن به ازاء صفات اختياريه كه در محمود هست و اگر به ازاء ذاتيه قهريه باشد او را مدح گويند بلى آن صفات اختياريه كه به اعتبار او صدق حمد شود اعم است كه به ازاء نعمت باشد يا غير آن.
    اول: افعل تفضيل است اگر چه مستعمل در غير او هم شود اول افعل فعل ندارد بعضى گفته‏اند اصل اول اؤل من ؤل تبديل همزه به واو شد بر خلاف قياس يا اصل او أؤول بود قلب همزه به واو شد و ادغام شد، الف لام در الحمد احتمال هر يك از جنسيت و استغراق را دارد بلكه ابلغ استغراقست زيرا كه افاده كند كه ثناء هر محمود به واسطه صفات اختياريه او راجع به خداست زيرا كه هر غير او اثر صنع او است پس هر غير بالواسطه راجع به ذات مقدس او است.

    شرح :
    يعنى ثناء مختص به ذات بارى است كه اين صفت دارد كه مقدم است بر هر شى‏ء بدون اين كه شى‏ء مقدم شود و عقب و آخر هر شى‏ء بدون اين كه شى‏ء بر او مؤخر شود و عقب او باشد و اين مطلب كنايه است از اين كه ذات پاك او صفت تبدل و تغير در او نيست چنان كه در غير واجب است.

    به عبارة اخرى هر مسبوق به غير و سابق به غير صفات او صفات تغير است مگر اين كه سابق باشد بلا مسبوق و سابق به غير.
    از حضرت ابوعبدالله عليه الصلوة و السلام سؤال از قول خداوند تعالى: هو الاول و الآخر نمودند فرمود: چيزى نيست مگر اين كه هلاك مى‏شود و متغير مى‏شود به غير زوال عارض و داخل او مى‏شود مگر ذات بارى او زايل نشده و نمى‏شود از حالت واحده، اوست اول هر چيزى او است آخر هر شى‏ء صفات و اسماء و علامات او متغير نمى‏شود همچنان كه غير او مختلف در صفات و علامات مى‏شود مثل انسان اول او خاك، بعد گوشت، بعد خون، گاهى خاكستر و همچنين خرما از اول امر او تا به مرتبه تمريت برسد ذات بارى منزه است از اين تغييرات.

  2. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ و عجزت عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ.


    شرح :

    يعنى كوتاه است چشم‏هاى بينندگان از ديدن او تعبير به قصر دون عجز از براى دفع توهم خلاف مقصود است زيرا كه عجز دلالت بر امكان رؤيت مى‏كند لكن مانع دارد از وقوع به خلاف قصور و كوتاهى و آن دلالت مى‏كند بر عدم قابليت او مر رؤيت و اين مطلب حق است زيرا كه مرئى واقع شدن محتاج است به شروط تسعه مثل اين كه مرئى در جهت مقابله وائى باشد و مثل اين كه بيننده را قوه باصره سالم باشد و مثل اين كه مرئى در كمال صغارت نباشد كه قابل نباشد از جهت ديدن و مثل اين كه ذى لون باشد و مثل اين كه در نهايت دورى و نهايت نزديكى نباشد و غر ذلك اگر ذات بارى العياذ بالله ديده شود بايد در جهتى از جهات باشد بودن در جهت از خواص حادث است و او منزه است از حدوث و الا بارى نشايد باشد و تعبير به اوهام دون عقول دلالت بر كمال عجز و احصاء وصف موصوفست زيرا كه تصرفات قوه وهميه ازيد است از قوه عقليه و مع ذلك نمى‏تواند احصاء كند قطره از قطرات بحار اوصاف او را.

    شرح :
    يعنى كوتاه است چشم بينندگان از ديدن او و عاجز است قوه وهميه مردمان و وصف‏كنندگان از صفت او.

    بيان:
    امام عالى‏مقام عليه الصلوة و السلام تعبير فرمود در فقره شانيه عنه نعته دون احصاء نعته با وجود اين كه بعضى از صفات او جلت عظمته در زبان مردم شايع و هويدا است سر اين تعبير آنست كه همچنان كه ذات او معلوم نيست صفات او هم معلوم نيست و لذا قدرت بر نعت او نيست و الآن بعضى از صفات كه در السنه جارى شود از بابت اذن او است بر اين نه به فهم ما، و نعم ما.
    قال المثنوى:
    اين ثناى حق تو از رحمت است چون نماز استحاضه رخصت است

  4. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً وَاخْتَرعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً.

    ابتداع و بدعت كار تازه كردن يعنى كارى كند كه ديگران نكرده باشند مثل اين كه بى نقش و بى مثال و بى‏ماده شى‏ء را از كتم عدم به وجود آورد، و براى خاطر همين مطلب است كه ذات مقدس او را نداء كند به يا مبدع.
    اختراع يعنى ايجاد كردن شايد كه اين اعم باشد از ابتداع مشيت آن.
    شاء به معنى خواستن و اراده.

    شرح :
    يعنى ابداع و ايجاد و كار تازگى كرده است به سبب قدرت خود مخلوق را ايجاد كرد و ايجاد كردم مردم را بر مشيت خود ايجاد كردنى.

    بيان:
    در تعديه ابتداع به با و اختراع به على و منشاء اول قدرت كه صفات ذات است و ثانى مشيت كه صفت فعل است شايد دلالت كند بر اخصيت ابتداع يعنى او عبارت باشد از بى ماده و اصل خلقت كردن.

  6. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ و بعثهم فِى سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ لا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ وَ لا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَآ أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

    اللغة:
    سلوك به معنى دخول.
    يقال: سلكته اى دخلته.
    بعث: به معنى فرستادن و برانگيزانيدن، اراده و محبت در لغت به معنى ميل نفس و دوست داشتن و اين دو صفات از صفاتت بشر است لكن اسناد اين دو صفت به ذات بارى به اعتبار دو معنى ديگر است.
    اما اراده يعنى دانستن به اشياء على الوجه الاكمل و الاتم.

    و اما محبت: انعام بر مخلوقست هر كه هست به حسب حال و استعداد او داخل در وجود كرد هر مخلوق را به حسب اصلح و اكمل و اتم به حال او در وجود، فرستاد ايشان را در راه انعام خود يعنى ايشان را از عدم به وجود آورد، اعطاء وجود بر قوالب معدومه يكى از راه‏هاى محبت و انعام او است كه اينها را كه خلقت كرد شبهه نيست كه مرتب در وجود هستند مثلا خلقت زيد در هزار سال قبل و خلقت عمرو بعد از هزار سال هر يك اصلح و اكمل است به حال خلقت او در همان وقت كه خلقت شده بود اگر خلاف شود خلاف اراده به معنى مذكور شده پس اين مخلوق آقايى و مولايى ندارد تأخير از زمانى كه خداى مقدم كرده است ايشان را به سوى او و توانايى ندارند كه پيشى بگيرند به سوى زمانى كه خداوند عقب انداخت ايشان را از آن زمان به عبارة اخرى مالك نيستند مقدم را مؤخر كنند و مؤخر را مقدم.

  8. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    قال الله تعالى: عنت الوجوه للحى القيوم.


    بدان كه در فقره اولى تعبير بلا يملكون و در ثانيه بلا يستطيعون شايد از باب تفنن در عبارت كه نوعى از بلاغت است باشد.

    توضيح: بعضى از افاضل از براى اين فقره معانى ديگر هم كرده‏اند مثل اين كه تغيير احكام در اوقات كه قرار داده شده است بدهند نمى‏توانند، و اين در كمال بعد است زيرا كه عصاة و فسقه به حسب دواعى خودشان تبديل و تغيير مى‏دهند و لفظ ثم نه اين كه از براى رتبه و تأخير زمانى باشد بلكه بيان و تفسير باشد از براى ابتداع و اختراع دلالت مى‏كند بر اين مقاله لفظ ثم در بعضى از فقرات بعد.

  10. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  11. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ لا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ و لا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَآئِدٌ.

    اللغة:

    جعل از براى او معانى عديده است گاه استعمال مى‏شود به معنى طفق و صار در اين مقام لازم است و در مرتبه ديگر به معنى اوجد در اين وقت متعدى است به يك مفعول و در مرتبه سيم به معناى ضرورت در اين وقت متعدى به دو مفعولست و مقام از قبيل سيم است.
    روح = عبارت است از آن چيزى كه حركت متحرك به او است يعنى زندگانى بنابراين نسخه حاجت دارد به حذف مضاف يعنى صاحب روح و در بعضى از نسخ بدل روح زوج به زاء معجمه به معنى جفت و نوع و انيس و قرين.
    قوت: يعنى خوردن.
    رزق: يعنى روزى و او به معنى قوت يا قريب او است.

    التركيب =
    من زاد و من نقص مفعول به است مقدم بر فاعل شده است كه ناقص و زايد باشد.

    شرح : يعنى گردانيده است از براى هر صاحب روح از مخلوق قوت معلوم مقسوم از روزى خود كم نمى‏كند كم‏كننده كسى را كه خدا زياد كرده است و زياد نمى‏كند زيادكننده كسى را كه خداى كم كرده است به عبارة اخرى اگر مقدر او ضيق معيشت باشد ديگرى قادر نيست كه مبدل به سعه كند و همچنين عكس.

    توضيح حال و دفع اشكال آيات و روايات به حد تواتر است، كه ارزاق مقسوم است هر كه از جهت او رزقى مقدر است نه زياد از آن مى‏شود و نه كم و امر در يد قدرت او است و روزى از قبل او نازل شود به هر كه به حسب فراخور حال او.
    و ايضا در بعضى از آيات وارد است كه به خدا حتم است و لازم، كه روزى مخلوق خود بدهد پس طلب آن كردن بعد از التزام خداوند بى نفع و دعاء و الحاح به جانب و كردن عبث خواهد بود.

    جواب عرفانى آن اينست كه گوييم كه آن قدرى كه به او بستگى دارد يعنى بقاء قوه حيوة بدون آن نخواهد شد بر حضرت احديت لازم و زايد بر اين حاجت به كسب و دعاء دارد چنان كه بر اين مقاله وجدان شهادت دهد، و جواب تحقيقى آن است كه چنان كه اين آيات و روايات وارد است آيات و روايات در تحصيل كسب هم وارد است حتى در بعضى وارد كه از ما نيست كسى كه كسب نكند در روايت على بن عبدالعزيز وارد است كه امام عالى مقام جعفر بن محمد عليه‏السلام به او گفت: چه مى‏كند عمر بن مسلم؟ عرض كردم: فداى تو شوم مشغولست به عبادت كردن و ترك تجارت، فرمود: واى بر او نفهميد كه تارك طلب تجارت دعاء او مستجاب نمى‏شود جماعتى در زمان حضرت رسول الله صلى الله عليه وَ آلِهِ و سلم بعد از اين كه آيه و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب نازل شد درهاى خانه‏هاى خود را بستند و مشغول شدند به عبادت كردن و گفتند: كه خدا كفالت رزق ما كرد.

    اين مطلب بر حضرت رسول صلى الله عليه وَ آلِهِ و سلم رسيد حضرت عقب ايشان فرستاد و فرمود: چه باعث شد شما را به سوى اين كارى كه مى‏كنيد؟ عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه وَ آلِهِ و سلم خدا كه كفيل ارزاق باشد پس ما روى به عبادت آورديم فرمود: هر كه اين عمل را كند دعاى او مستجاب نمى‏شود لازم است بر شما كسب و تجارت و قصه داود على نبينا وَ آلِهِ و عليه السلام معروفست در بعضى از روايات وارد است كه عبادت هفتاد جزء دارد از همه بالاتر كاسبى كردن است پس در جواب گوييم: اما رزق از جانب خداى تعالى است و خالق ارزاق بر او لازم است كه از جهت مخلوق خود خوردنى خلق نمايد و الا خلاف عدلست اما سعه و ضيق به حسب مقتضيات و موانع است اما قسمت ارزاق از قبل او است يعنى در نزد خود از براى هر كه رزقى به حسب استعداد او قرار داده است لكن زياده و نقصان مى‏شود به واسطه اطاعت و عصيان و شايد به حسب دعا و ترك دعا هم بشود و بالجمله منافات ما بين دو صفت از اخبار و روايات نيست.

    تتميم: نزاعى است مابين معتزله و اشاعره كه روزى حرام مى‏تواند بشود يا آنكه روزى منحصر است به حلال.

    فرقه اولى را اعتقاد بر آن است كه حرام روزى نمى‏شود زيرا كه خداى منع از انتفاع به حرام كرده است پس چگونه حرام رزق مى‏شود.
    علاوه اسناد روزى دادن را به خود مى‏دهد چگونه حرام منسوب به او مى‏شود.
    اشعريه را اعتقاد بر آن است كه حرام رزق مى‏شود و الا كسى كه در طول عمر خود حلال نخورد بايد مرزوق نشود و هذا باطل و قطعا قول اشعرى خالى از قوت نيست زيرا كه خداى تعالى مايؤكل را خلقت كرد كسى كه او را بخورد به هر وجه مى‏گويند روزى خود را خورده است.

  12. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  13. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    ثُمّ ضَرَبَ لَهُ فِي الْحَيَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، يَتَخَطّى إِلَيْهِ بِأَيّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ

    اللغة:

    لفظ ثم از براى مجرد تفاوت اين دو حالت هست نه از براى تأخير زمانى.
    ضرب: به معنى زدن و نصب كردن و قرار دادن.
    حيوة: زندگانى.
    اجل: به تحريك مدت قرار دادن و اين در مقابل تعجيل است.
    موقوت: يعنى وقت قرار داده شده.
    أمد: زمانى كه به نهايت رسيده باشد.
    خطوة: گام زدن و رفتن.
    رهق: فرو گرفتن. يقال: رهقه اى غشيه.
    اعوام: جمع عام به معنى سال، دهر، روزگار.
    عمر به ضم العين: جمع عمر يعنى بقاء اقصا الشى‏ء نهايته.
    اثر: جاى پا.

    التركيب =
    موقوتا و محدودا دو صفت هستند از براى دو موصوف، و غرض از ايشان تخصيصا؛ زيرا كه اجل مطلق زمان قرار دادن و امد مطلق نهايت و اين دو صفت آورده شده كه دلالت كند كه آن زمان از براى او وقت قرار داده شد كه توهم جهل در آن نشود و همچنين در أمد.
    شرح :
    يعنى پس از آن قرار داد از براى آن روح در زندگانى آن زمان معين و نصب كرد از براى آن روح زمانى كه آخر آن معلوم است به اين معنى كه زياد و كم نمى‏شود قم و گام به سوى او نهد در ايام بقاء خود و فرو گيرد آن زمان را در سنوات و سال‏هاى روزگار خود تا اين كه برسد روح به آخر جايى كه قدم بايست نهد.
    يعنى ديگر جاى اثر قدم از براى او نيست و استيصاب كند حساب عمرش را ديگر زمان از براى بقاى او نيست.

    دفع شبهه:
    از اين فقره معلوم مى‏شود كه اجل هر كه اجل مسمى است كه قابل زياده و نقصان نيست و اين منافات دارد با طلب زيادتى عمر از خدا كردن يا فرار از طاعون و وباء و بعضى امراض كردن يا صله رحم سبب زيادتى عمر مى‏شود دو ركعت نماز در مسجد سهله دو سال عمر را زياد مى‏كند يا زيارت سيد الشهداء عليه السلام از عمر نوشته نمى‏شود.
    جواب اين شبهه نظير جواب شبهه رزقست و گوييم از براى هر يك اجل معينى قرار داده شد لكن به واسطه بعضى از جهات خارجه عمر زياد و كم مى‏شود مثل نمردن عروس به واسطه صدقه دادن بعد از اخبار حضرت عيسى على نبينا وَ آلِهِ و عليه السلام به موت آن عروس و كشته شدن زيد بن على بن الحسين عليهما الصلوة و السلام به واسطه نخواندن دو ركعت نماز در مسجد سهله.

  14. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


  15. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَآءُوا بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى؛ عَدْلاً مِنْهُ

    اللغة:

    ندب: به معنى خواندن و دعوت.
    وفور: زيادتى و بسيارى.
    ثواب: عوض عمل خوب.
    حذر: ترسيدن.
    عقاب: جزاى عمل بد.

    التركيب:

    موفور ثوابه و محذور عقابه از قبيل اضافه صفت به موصوف است زيرا كه زيادتى صفت ثواب است نه عكس و همچنين محذور و عقابه، عدلا حال است از براى فاعل قبض يا فاعل يجزى اگر چه هر دو خداى تعالى است.

    شرح :

    بعد از اين كه قضاى حاجت روح در اين نشأه در ايام مهلت او شد مى‏برد روح را به جانب چيزى روح را دعوت به سوى او كرده بود كه اگر كار خوب كردى ثواب مى‏دهم و اگر كار بد نمودى عقاب مى‏نمايم و اين جزاى خير و شر دادن از روى عدل است نه ظلم تعالى عن ذلك علوا كبيرا زيرا كه ظلم صفت محتاج است نه غنى مطلق عدل اقتضاء اين مطلب كند.


    ادامه دارد...

  16. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. السلام على المهدى و الذى وعد الله عز وجل به الامم
    توسط گل مريم در انجمن انتظار فرج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_08_09, 10:16 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 09:04 PM