انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: دختر ایرانی - زن ایرانی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پرچم دختر ایرانی - زن ایرانی







    وقتی نام «دختر ایرانی» یا «زن ایرانی» را می شنوید، چه مفهومی در ذهن شما متبادر می شود؟ تحت این عنوان چه چهره ای را در تلویزیون و سینمای ایران به یاد می آورید؟ اگر این عنوان را در اینترنت جستجو کنید، چه می بینید؟

    تا جایی که من دیده ام، معمولاً این عنوان، یادآور یک دختر مذهبی یا یک زن مذهبی نیست. معمولاً زنان بدحجاب یا بی حجاب را به یاد می آورد. در واقع یک تحریف خواسته یا ناخواسته، در ایران رخ داده است، که باعث می شود، که چهرۀ دختر یا زن ایرانی، در اینترنت، سینما و تلویزیون، چهره ای مذهبی نباشد

    و در واقع هیچ سهمی از مفهوم «دختر ایرانی» یا «زن ایرانی» برای دختران و زنان مذهبی ما قائل نشوند. می خواهم به خوانندگان این مقاله نشان بدهم، که شاید بزرگترین و بااخلاقترین شخصیتهای زن ما، را باید از بین مذهبیها جستجو کرد:

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. 3 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.

    1ayeh (2014_02_01), مدير سايت (2014_01_22), گل مريم (2014_01_22)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    زن ایرانی یعنی طیبه واعظی دهنوی. او متولّد سال 1336، بود. از کودکی قالیبافی می کرد و برای جهیزیه اش پول جمع می نمود، ولی وقتی بزرگ شد، با آن پولها یا برای افراد فقیر جهیزیه ، یا برای شاگردان بی بضاعت دفتر و قلم می خرید. مادرش نقل می کند که طیبه می گفت من می خواهم مثل آسیه با فرعون زمانم بجنگم، دوست دارم مثل سمیّه(نخستین شهید اسلام)، شهید بشوم. صاحبخانه اش می گوید: «این دختر به خانه ما آمد، سرمان برهنه بود، بی حجاب بودیم، اینقدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار مویمان را نمیگذاشتیم بیرون بماند.» به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد. ساواک که او را گرفته بود، چادرش را برداشته بود، او گفته بود: «بکشیدم ولی حجابم را برندارید.» در نهایت چنانکه آرزو داشت مانند سمیه شهید شود، روز 3 خرداد 1356، در سنّ 20 سالگی زیر شکنجه ساواک جان داد.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی یعنی محبوبه دانش آشتیانی. او در بهمن سال 40 به دنیا آمد. بسیار اهل مطالعه و جدی بود و کودکی و نوجوانی دیگران را نداشت. اهل ورزش و جنب و جوش بود، اما یک جور استعداد مدیریت و رهبری بقیه را داشت. همه چیز را خیلی عمیق می فهمید. به خاطر مبارزات سیاسی باید دقّت بیشتری می کرد، پس یک چادر رنگی داشت که هر وقت می دید شرایط مشکوک است، چادر سیاهش را در می آورد و در کیفش می گذاشت و چادر رنگی سر می کرد. در بحثها عصبانی که نمی شد، ولی نهایت سعی خودش را می کرد که طرف مقابل را متقاعد کند. آراستگی، نظم و مهربانی اش فوق العاده بود. در اوج مبارزات، لباس هایش مرتب و آراسته بودند. چادرش را که در می آورد، حتما به شکل بسیار منظمی تا می کرد. لباس هایش همیشه بسیار ساده بودند، اما در نهایت تمیزی و آراستگی. شعارش تزکیه قبل از تعلیم بود و همیشه به این آیه قرآن اشاره می کرد که: «یزکیهم و یعلمهم الکتاب». برای بچه های محروم جنوب شهر کتاب می برد. سعی می کرد همه را به میدان بکشد، با بچه هایی که مذهبی به نظر نمی رسیدند، به شکل هدفدار ارتباط برقرار می کرد. حتی با خودش به دبیرستان راکت تنیس می آورد. در نهایت در تظاهرات 17 شهریور 1357، در حالی که هنوز به هفده سالگی نرسیده بود، در اثر تیری که به قلبش اصابت کرده بود، شهید شد.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  5. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    زن ایرانی یعنی زهره بنیانیان. او متولّد دیماه 1336 بود. خیلی قرآن می خواند، از هر فرصتی برای دعا و نیایش استفاده می کرد. در دبیرستان به خاطر حفظ حجاب، دو هفته از رفتن به مدرسه محروم شد. پس از یک ازدواج ناموفق و زندگی موقت در آلمان، ابتدا در لبنان یک دورۀ آموزش نظامی می بیند و در سال 1356 به ایران باز می گردد و فعالیتهای فرهنگی انقلابی خود را به اوج می رساند و حتی توسط ساواک هم دستگیر می شود. در همین دوران با یکی از همرزمانش ازدواج می کند؛ زندگی جدید او شامل مهر السنه حضرت زهرا بود و یک اتاق کوچک برای زندگی و یک چمدان کوچک لباس با یک فرش و چند پتو. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زهره در ادامه راه خویش به عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به فعالیت خود ادامه داد. سرانجام روز بیست و نهم اردیبهشت ماه سال 58 در حین انجام مأموریت به عنوان سرپرست گروه ضربت که برای خنثی کردن توطئه ضدانقلاب راهی شده بودند، هدف اصابت گلوله ضد انقلاب قرار گرفت و در سن 22 سالگی روحش به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  6. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی یعنی فوزیه شیردل. او در سال 1338 متولّد شد. سال اول دبیرستان مجبور به ترک تحصیل شد و آرزویش را که همان کمک به درمان بیماران و رنج دیدگان بود در لباس بهیاری اعضای هلال احمر جامه عمل پوشاند. درآمدش را نصف کرده بود بخشی را در خانه و بخشی را برای مستمندان خرج می کرد. برای اقامه نماز اول وقت همیشه داد سخن داشت و روزه های مستحبی اش ترک نمی شد. به خاطر حمایت از انقلاب، بارها با رئیس بیمارستان درگیر شد. سرانجام وی در روز بیست و پنجم مرداد 1358 در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره آن محل و در حالی که گروه دکتر شهید چمران در صحنه حاضر بود ، مورد اصابت گلوله دموکراتها قرار گرفت و پهلویش به شدت مجروح شد و در آن محل بعد از 16 ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  7. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی، یعنی صدیقه رودباری. او در در هجدهم اسفند ماه سال 1340 به دنیا آمد. هم زمان با آغاز انقلاب، صدیقه به خیل خروشان انقلابیون پیوست و تمام سخنان امام را به صورت نوار و اعلامیه تکثیر و پخش می کرد. جمعه خونین 17 شهریور 1357 نقطه عطفی در زندگی او بود. او آن روز، دوشادوش سایر خواهرانش در ابتدای صف، در جلوی گلوله دژخیمان ایستاد و تا شامگاه همان روز به مداوا و جمع آوری زخمیان پرداخت. در شرایط انقلابی نیز، به فعالیتهای خیریه و امدادی اجتماعی توجه داشت. آخر هفته صدیقه را در آسایشگاه سالمندان و معلولین یا در بیمارستان معلولین ذهنی پیدا می کردند. صدیقه می رفت آن ها را شست و شو می داد و به امورشان می رسید. هر شب پس از اقامه نماز شب، ساعت ها با خدا راز و نیاز می کرد. دستی هم در شعر داشت. زندگی ساده ای داشت، در عوض، با استفاده از حقوقش به خانواده های مستحق کمک می کرد. پس از پیروزی انقلاب، با صدور فرمان امام وتشویق جوانان جهت شرکت در جهاد سازندگی به رغم آنکه بیش از 18 سال نداشت به همکاری با جهاد سازندگی پرداخت و در شهرهای مختلف کشور همچون خرمشهر، اهواز، بهشهر، سنندج، سقز و بانه به فعالیت پرداخت. می گفت: "نباید در خانه بنشینیم بگوییم که انقلاب کردیم. باید بین مردم باشیم و پیام انقلاب را به همه برسانیم." در تابستان 59 به کردستان رفت و آنجا را مرکز فعالیتهای گوناگون خود از قبیل تشکیل کلاس های عقیدتی، آموزش قرآن، آموزش نظامی، زندانبانی زندان زنان ضد انقلاب و فعالیت در مرکز مخابرات سنندج قرار داد. یکی ـ دو بار منافقین برایش پیغام فرستادند که اگر دستمان به تو برسد، پوستت را پر از کاه می کنیم. 28 مردادماه 59، صدیقه، خسته از مداوای مجروحین و پابه پای پاسداران دویدن، پس از برگزاری کلاس آموزش قرآن و تعلیم سلاح به خواهران، با دوستانش نشسته بود. بعد از سحری مختصری که خورده بود تا موقع افطار سخت مشغول به کار بود. دختر دیگری(از نفوذیهای ضدانقلاب) وارد شد؛ چند دقیقه بیشتر نشد که به بهانه ای، اسلحۀ صدیقه را برداشت و مستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد. صدیقه سه ساعت بیشتر زنده نماند و در این روز، در سن 18 سالگی، از دنیا رفت.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  8. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی، یعنی شهناز حاجی شاه. او متولد 1338 بود. شهناز کاری را شروع نمی کرد، مگر آنکه آن را به بهترین نحو ممکن تمام کند. با آن سن کم، خیاطی، گلسازی، گلدوزی و تمام این هنرها را به شکل بسیار کاملی بلد بود. نسبت به زمان خودش، همیشه خیلی جلوتر بود. دیپلمش را که گرفت درس حوزه را شروع کرد. وقتی هنوز نهضت سوادآموزی تشکیل نشده بود، به همراه چند تن دیگر، به شکلی کاملا خودجوش، گروهی را تشکیل داده بودند و به روستاها می رفتند و به بچه ها درس می دادند. در کتابخانه فعالیت می کرد و در عین حال دوره های مختلف آموزشی، مذهبی و رزمی را دیده بود و یک سال قبل از شروع جنگ برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مسلح شده بود. او فوق العاده دلسوز و فوق العاده هنرمند بود. سرانجام، در خرمشهر، در حال مقاومت در برابر دشمن بعثی، در 8 مهر 1359، در اثر اصابت ترکش، به همراه همرزمش شهناز محمّدی زاده، در سنّ 21 سالگی به شهادت رسید.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  9. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی، یعنی فهیمه سیّاری. در 1339 زاده شد. فهیمه سراپا نظم، آراستگی، قناعت، وقت شناسی و احساس مسئولیت بود. وقتش را تلف نمی کرد. تمام کارهایش با برنامه بود و در هیچ کاری سهل انگاری نمی کرد و در کارهای اجتماعی و انجام امور خیریه و رسیدگی به دیگران هم در صف مقدم بود. با وجود آنکه نهایت ساده پوشی و قناعت در طرز لباس پوشیدنش معلوم بود، اما حتی یک بار نشد که رنگ های نامتناسب را با هم بپوشد و یا لباسش بدون اتو و چروک باشد. بسیار صبور و آرام بود و هیچ وقت نشد که عصبانی بشود و صدایش را بالا ببرد. هیچ وقت خنده از روی لب هایش محو نمی شد. تابستان 1357، اولین تظاهرات زنان زنجان از مسجد «خانم» در بازار شروع شد که فهیمه پرچم آن را به دست گرفت. هر جا می رفت خدا را یاد می کرد. امر به معروف را به شکلی انجام می داد که احدی از او دلگیر نمی شد و حرفش تأثیر داشت. وقتی می خواستند غذایی چیزی بخورند از مادرش می پرسید که «آیا از این غذا سهمی به فقیری یا مستمندی داده اید؟» و تا نمی برد و آن سهم را نمی داد، غذا نمی خورد. فهیمه، وقتی از سوی حوزه علمیه که در آن مشغول تحصیل بود، برای تبلیغ به کردستان رفت، در ساعت 16 روز 12 آذرماه 1359 در پی به رگبار بسته شدن ماشین حامل ایشان از سوی ضدّانقلاب، با اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  10. Top | #9

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دختر ایرانی، یعنی نوشین امیدی. او در اول آذر سال 1341، چشم به جهان گشود. در فعالیتهایش، بیشتر به سرکشی و کمک رسانی به خانواده های بی بضاعت می پرداخت. هم چنین به امور زندگی خانواده های شهدا و رزمندگان رسیدگی می کرد؛ حتی به درس و مشق فرزندان آنها. رسیدگی به محرومان برای نوشین زمستان و تابستان نداشت. در بحثها اختلاف سنی برایش مهم نبود؛ با رعایت کمال احترام و ادب حرف خودش را می زد. در عین رعایت حجاب و حفظ حریم، در فعالیتهای اجتماعی شرکت می کرد. تقوا را در حدی رعایت می کرد که وقت خواب از رختخواب مناسب استفاده نمی کرد؛ می گفت: خانواده هایی که به آن ها سر می زنم، به جز چادرشب چیزی ندارند؛ چیزی که حتی زیر پاهایشان پهن کنند؛ شما توقع دارید من چه طور الآن راحت در رختخواب بخوابم؟ اول در خودش مسائل مذهبی را پیاده می کرد: در گفتارش، رفتارش، عملش و حتی در روابطش. زیاد مطالعه می کرد و خیلی از نظر علمی پر بود. جنگ که شروع شد، چند بار به جبهه رفت. در نهایت در یک مانور آموزشی، هم زمان با اذان ظهر هفتم تیر سال 1360 در حالی که روزه بود، تیری به سرش اصابت کرد، و دعوت حق را لبیک گفت.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  11. Top | #10

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    زن ایرانی، یعنی نسرین افضل. او که در 1338 به دنیا آمده بود، از پیش از انقلاب، فعّالیتهای دینی و سیاسی خود را آغاز کرد. پس از انقلاب به جهاد سازندگی پیوست و برای کمک به مستمندان، به روستاهای مناطق محروم اعزام شد. با آغاز جنگ او به شهر خود بازگشت و به یاری آوارگان پرداخت و پس از مدّتی در دبیرستان عشایری مشغول گردید. او سپس به عنوان معلّم به مهاباد اعزام شد. در سال 1361، در کمال سادگی، با یکی از پاسداران ازدواج کرد. همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه 10 تیر 61، به آرزوی دیرین خود ‌رسید و در پی به رگبار بسته شدن ماشین حامل ایشان از سوی ضدّانقلاب، تیری به سرش اصابت کرد.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:24 AM