طلوع ماه در مدینه
زمین مدینه با نیم نگاه خورشید روشنایی می گرفت و تابش طلایی آفتاب، جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجری را نوری دیگر می بخشید.
بلور دلهای شیفتگان امیرالمؤمنین علی(ع) لبریز از شور و عشق شده بود و آغوش کوچه های بنی هاشم به روی زائران خانه حضرت گشاده می نمود.
چهره علاقه مندان اهل بیت (علیهم السلام) را شبنم شادی فرا گرفته بود و برای دیدار نورسیده مولای خویش بر یکدیگر پیشی می گرفتند. شور و هلهله خانه علی(ع) و «فاطمه کلابیه » را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره کنند و شیرینی اولین کلام او را بیابند.
در این هنگام گویی مام کودک، ام البنین (علیها السلام) نوزاد را به علی(ع) تقدیم کرد. امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند، با صدایی آسمانی در گوش راست فرزند اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ایمان و عشق به «توحید» و «نبوت » نمایان شود; تا از بلندای همتش آبشار شوق به «امامت » جاری شود و تا همیشه ایام در سایه سار «ولایت » سروی سبز باشد.
چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید طفل وزید، امام(ع) با واژه ای مهرآفرین و روح افزا، نام فرزند را بیان فرمود: «عباس » یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد. دلاوری از شجاعان اسلام و قهرمانی که در برابر باطل و ستم عبوس و خشمگین است و در مقابل خیر و نیکی شادان و متبسم.
رواق چشمان اطرافیان را هاله ای از عشق و امید فرا گرفته بود. فاطمه کلابیه بیش از دیگران از خشنودی امام علی(ع) شادمان و خرسند بود.
در این لحظه، الماس بوسه علی(ع) بر بلور وجود طفل نشست و پیکر کوچک عباس با اولین نوازش و عاطفه آشنا شد; اما این شادمانی لحظاتی بعد با توفان غم درهم پیچیده شد.
ناگهان گوهر اشک از دیدگان امیرمؤمنان(ع) بر سینه سیمایش پدیدار شد، صدای گریه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود:
گویا می بینم این دستها یوم الطف در کنار نهر فرات در یاری برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد.