در این غوغای شهر ،وقتی دلت میگیردوقتی دلت سیر می شود از همه ی دنیاوقتی تمام شهر غریبه می شوند و تو را نمی فهمندگریه هایت را نمی بینندفریادهایت را نمی شنوند
از گفتن،از رفتن،از شهید،از شهادت....وقتی دلت لک می زند برای روربه روی ضریح حسین(ع)دلت لک می زند برای قتلگاه،تل زینبیه(س)،کف العباس(س)....
لک می زند برای شلمچه،طلاییه،فکه...فکه...فکه ...تنها جایی که می تواند تو را وصل کند "گلزار شهدای گمنام" شهر است...آنجا آخر دنیاست...