انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: آزاد شدگان حسینی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    star آزاد شدگان حسینی







    در روز 5 اسفند سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود. آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد. بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود. رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند. می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می داد. خیلی ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نمی گفت.


  2. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد. هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت. صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت.

  4. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. پشت در کسی را می دید که به طور ناخودآگاه نمی توانست از او راضی باشد، بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.

  6. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. ناظم زمانی که می خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می کند. وقتی که می خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود.

  8. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت. این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. بله، رسول به یکباره اسیر زلف یار شده بود و دیگر هر چه بر زبان می آورد شهد و شکری سوزان بود؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت و از این رو به حاج رسول دیوانه شهرت یافت و داستانهای شگفت انگیزی از او نقل می شود که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می کند.

  10. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  11. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    همگام نور
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    166
    صلوات و تشکر
    108
    مورد صلوات
    571 در 168 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می بیند با گفتن مکرر »آقام گلدی ، آقام گلدی« روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می شتابد. جنازه مطهرش را در قم، در کنار تربت پاک خانم فاطمه معصومه (س) در قبرستان حاج آقای حائری (قبرستان نو) به خاک می سپارند. روحش همنشین ابدی مولایش باد.


    منبع:کتاب رسول ترک مولف:محمد حسین سیف اللهی

    تبیان

  12. 3 کاربر برای پست " مشکاة " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2013_11_07), مدير سايت (2013_11_07), مدیریت محتوایی انجمن (2013_11_09)

  13. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    مسعودی در اثبات الوصیه و صدوق در امالی و شیخ کشی در رجال خود می‏نویسد :



    وقتی که حضرت حسین (ع) متولد شد جبرئیل با هزار ملک برای تهنیت و تبریک نبی اکرم صلی الله علیه و آله بزمین فرود آمدند و در آن اثنا جبرئیل بر ملکی از ملائکه‏ها گذشت که نام او فطرس بود و در جزیره‏ای از جزایر بحر جای داشت،

    خداوند او را برای امری از امور مأموریت داده و او در آن کار کندی نموده بود و بدین گناه بالهای او را شکسته و مقام او را گرفته و او را در آن جزیره هبوط داده و مدت پانصد سال در آنجا متوقف گردانیده بود و او را با جبرئیل دوستی و مودت بوده،

    فطرس از جبرئیل پرسید، قصد کجا داری، جبرئیل گفت: خدای متعال به پیغمبر خود محمد ص در این شب مولودی عطا فرموده و مرا برای عرض تهنیت با هزار ملک به خدمت او فرستاده تا به حضرتش مبارک باد گویم.

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  14. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  15. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    فطرس گفت، ای جبرئیل مرا هم با خودت ببر شاید که دعائی در حق من بفرماید، جبرئیل فطرس را به همراه خود برد و آنگاه که رسالت خویش را عرضه داشت و تهنیت گفت پیغمبر نظری به جانب فطرس افکنده فرمود این کیست؟

    جبرئیل چگونگی احوال او را به عرض رسانید، رسول اکرم التفاتی به او نموده و فرمود بال‏های خود را بر این مولود بکش فطرس بال خود را بر بدن حسین علیه‏السلام مالیده ببرکت آن حضرت به حال اول خود برگردید و چون قیام نمود، پیغمبر به او فرمود،

    خداوند شفاعت مرا در حق تو پذیرفت و تو ملازم زمین کربلا باشد و از زائرین حسین تا روز قیامت بمن آگهی ده

    و این ملک بآزاد کرده‏ ی حسین نامیده و معروف شده -

    المقرم نیز در کتاب و فات الجواد خود ص 34 نقل نموده سپهر در پایان این خبر می‏نویسد:


    فطرس وقتی آهنگ صعود نمود عرض کرد یا رسول ‏الله زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند
    و ذمت من در برابر این مکرمت که از وی دیده ‏ام مشغول است بر اینکه زیارت نمی‏کند او را زائری مگر اینکه او را به حضرتش ابلاغ می‏کنم و سلام نمی‏فرستد بر او کسی مگر اینکه من سلام او را می‏رسانم و نماز نمی‏گذارد به هدیه او هیچ نمازگذاری مگر اینکه من آن را به حضرتش معروض می‏دارم آن‏گاه به جانب آسمان صعود نموده و به مقام خود نائل شده می‏گفت کیست مانند من که آزاد کرده حسین پسر علی و فاطمه و جد او محمدم؟

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  16. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به حسینیه ی مجازی محبان الحسین علیه السلام خوش امدید
    توسط مهاجر در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 56
    آخرين نوشته: 2015_11_03, 10:35 AM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 08:26 PM