برای تهیه ی مهمات عملیات حتما باید حاج احمد متوسلیان را می دیدم. به طرف اتاق حاج احمد رفتم. در اتاق باز بود اما خودش نبود. یکی از دوستان گغت: مطمئن نیستم، ولی فکر کنم بدانم کجاست! و آن گاه به طرف دستشویی ها راه افتاد.
درست حدس زده بود، حاج احمد در حالیکه طی و سطل به دست داشت، مشغول نظافت دستشویی ها بود. داغ شدم، آن برادر جلو رفت تا سطل را بگیرد، حاج احمد یک قدم عقب کشید و همین طور مشغول بود. گفت: یادت باشد، فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است و در بقیه ی مواقع، کوچکتر از همه.
( گروه تفحص سیره شهدا، با راویان نور، ص 139- 138 )