محمدزمان، در نهایت حوزه را برگزید و مدال نوکری آن امام همام را بر گردن آویخت، نزد حضرت آیت الله ایازی (رحمه الله علیه) رفت و به تحصیل در مکتب ناب جعفری مشغول گشت. در و دیوار مدرسه رستمکلا، خلسههای جاودانه شبهای حضور محمد زمان را از یاد نخواهد برد.
شهید ولیپور در اندک مدتی نردبان ترقی را طی نمود و در علم و عمل به مدارج بالا رسید به گونهای که آیت الله ایازی به آینده علمی وی بسیار امید داشت و آیندهای پر فروغ را سرانجام وی خواند. محمد در دوران تحصیل،همچون دیگر طلاب خطّه علویان از جبهه و دفاع از میهن غافل نبود. او پرورده مکتب ناب امام صادق (علیه السلام) بود و مردانگی را نزد شیرمرد عرصة عرفان و عمل، آیت الله ایازی آموخته بود. به جبهه رفت و زیباترین غزلهای حضور را به نظاره نشست. محمد زمان به راستی عارف حقیقی و شیدای حضرت دوست بود. دست نوشتههایی چند از مناجات عارفانه وی به روشنی گواه این مدعاست:
«شهادت، زیباترین واژه دفترچه زندگانی زمین است. هر از چند گاهی، چند برگی از دفتر زمین، به نام بلند شهید، رنگ خون میگیرد و باز شرف و عزت زمینیان هابیل تبار در سرشک حسرت ملائک، راز پس پردهای را می گشاید. قلم بر آن است تا این بار به روزهای خاکی، افلاکی دیگری نظاره افکند و در چینشی از جنس نور، فانوسی رهگشا برای ما کشتی شکستگان دریای غفلت بسازد.»
و سرانجام، زندگانی خاکی شهید ولیپور در ۲۳/۳/۶۷ در عملیات «کربلای ۱۰» به سرانجام خونین خود رسید و او با اصابت ترکشی به کمر در شلمچه، بال در بال ملائک گشود.