اى غريبى كه ز جدّ و پدر خويش جدائى
خفته در خاك خراسان ، تو غريب الغربائى
چه ثنا گويمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت
كه ثنا خوانده خدايت ، تو چه محتاج ثنائى
اين رواق تو و صحن و حَرَمَت ، همچو بهشت است
روضه ات ، جنّت فردوس و مسمّى به رضائى
آه ، از آن دم كه ز سوز جگر و حال پريشان
ناله ات گشت بلند، آه تقى جان به كجائى
اى شه يثرب و بطحا، تو غريبى به خراسان
سرور جمله غريبان و معين الضّعفائى
اغنيا مكّه روند و فقرا سوى تو آيند
جان به قربان تو اى شاه كه حجّ فقرائى