انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: جانباز 50 درصد شيميايی رضا تویسرکانی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض جانباز 50 درصد شيميايی رضا تویسرکانی







    نام:رضا تویسرکانی
    نام پدر:جواد
    تاريخ ومحل تولد:1347-کرمان(شهرستان راور)
    درصدمجرحيت:50درصد
    مدت حضور در جبهه:72ماه
    محل سكونت:ساری
    رضا تویسرکانی سال 1362 براي گذراندن دوره آموزشي مقدماتي به پادگان امام حسین (ع) کرمان رفت و از آنجا به اهواز اعزام شد.وي تمایل زيادي داشت كه تیربارچی باشد، اما به دليل سن كمش، پست كمك تیربارپی را به او دادند. مدتی بعد به عنوان تخریب چی به لشگر ثارالله رفت.

    سال 62در عمليات والفجر4در مریوان از ناحیه کتف راست مجروح و راهي بيمارستان شد اما دوباره خودش را به ميدان جنگ رساند.
    پايگاه اطلاع رساني قربانيان سلاح هاي شيميايي گفتگويي را با اين جانباز سر افراز كشورمان انجام داده كه به شرح ذيل است.

    رضا تویسرکانی به بيان ماجرای شيميايي شدنش مي پردازد:

    ‹‹ فروردين ماه سال 63در عمليات خيبر در جزيره مجنون شيميايي شدم. در قرارگاه لشگر ثارالله مستقر بودیم که دشمن مقر تاکتیکی ما را بمباران شیمیایی كرد.
    مدام بوی سیر و سبزی گندیده به مشام مي رسيد. از آنجا فهميدم كه دشمن شيميايي زده است؛ ولي به دليل عدم آشنايي با عوارض آن، موضوع را جدي نگرفتيم. با اصرار فرمانده مان از ماسك استفاده كردم.››

    وي ادامه مي دهد:

    ‹‹ آن روزها برادرم در مقر مهندسي لشگر ثارالله بود. سوار ماشين شدم تا نزد او بروم. وقتي به آنجا رسيدم، 2 ساعت از بمباران شیمیایي دشمن گذشته بود. عوارض آن كم كم آشكار مي شد. احساس دل درد و سوزش گلو مرا به بيمارستان صحرايي كشاند.››

    تویسرکانی به وضعيت جسماني اش اشاره مي كند:

    ‹‹ دوش آب سرد گرفتیم.وضعیت جسماني ديگر من و مجروحان ديگر مطلوب نبود، به همين دليل ما را به اهواز بردند. وقتي به آنجا رسيديم، چشمانمان جايي را نمي ديد.
    ما را به بيمارستان شهید بهشتی و سپس لبافی نژاد منتقل كردند. در آن روزها وضعیت مطلوبی نداشتم و گذشت روزها را حس نمی کردم.››
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    وضعيت جسماني رضا نامساعد بود، اما چهره اش كاملا تغيير كرد. در طول 11روز از زمان بستري شدنش، 10كيلو كاهش وزن داشت.
    به طوري كه موقع بازگشت به خانه، موجب حيرت خانواده اش شده بود. در اين باره مي گويد:

    ‹‹ مادرم در برخورد اول مرا نشناخت و پس از دقایقی شروع به گريستن كرد. ما در شهرستان راور تلفن نداشتیم و تا آن روز نتوانسته بودم به خانواده ام خبر بدهم كه در بيمارستان تحت درمان بودم.
    در مدتي كه در خانه استراحت مي كردم، مادرم از من پرستاری می کرد.حالم بعد از مدتي بهتر شد و دوباره به جبهه برگشتم.››

    وي در مورد عمليات والفجر8در فاو مي گويد:

    ‹‹در اين عمليات به روشني مشخص شد كه دشمن در زمان ناكامي از سلاح هاي شيميايي استفاد مي كرد.او مي خواست واحد اطلاعات عمليات را مورد حمله هاي شيميايي قرار دهد واين گونه ما را تضعيف كند،اما به ياري خدا نقشه هايش زياد كارساز نبود.هر چند سلاح هاي شيميايي منجر به شهادت بسياري از رزمندگانمان شد،اما از طرفي هدفمان را براي مبارزه با دشمن عميق تر مي كرد.دوست داشتيم به حرمت خون شهداي شيميايي،تا آخرين توان بجنگيم.››

    در این عملیات، ترکش به ناحيه معده وچشمش برخورد کرد و او را راهي بيمارستان شيراز وكرمان كرد.
    او در جبهه تخريب چي بود و در مهندسي لشگر هم فعاليت مي كرد.

    وي در مورد خاطرات شهداي دفاع مقدس مي گويد:

    ‹‹ شهید خوارزمی يكي از دوستانم بود كه درعمليات والفجر8بر اثر بمباران شیمیایی دشمن شیمیایی شد.
    ما با هم بودیم که او مجروح شیمیایی شدوشهید شد.
    اومعلمی رئوف و باگذشت بود.تا مدت ها ما نمي دانستيم كه او دبير است.اين نشان از تواضع و فروتني وي مي داد.››

    تویسرکانی در ادامه به شهادت فرمانده مهندسي لشگرثارالله اشاره كر د وگفت:

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.78
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    شهید محمد مشایخی، فرمانده مهندسی لشگر ثارالله بود. من هم معاون گروهان مهندسی بودم واصرار داشتم كه به خط مقدم جبهه بروم.مشايخي كه ابتدا با نظرم مخالف بود،سرانجام پذيرفت در عمليات كربلاي 4شركت كنم.در مسير خرمشهر مدام گریه می كرد.وقتي دليلش را جويا شدم گفت: خواب حضرت امام حسین (ع) را دیده وشهادتش نزديك است.از اينجا فهميدم كه اشك شوق مي ريزد.سرانجام هم خوابش تعبير شد و در عملیات کربلای 5درشلمچه به آرزوش رسيد.››

    بعد از پايان جنگ وضعیت ریه رضا تویسرکانی بحرانی تر شد و براي درمان به تهران آمد. او در بیمارستان خاتم الانبیا(ع) تحت نظر دکتر محمد رضا مسجدی بود.
    دكتر به او سفارش كرد كه از دود،سرما،گردو خاک دوری کند.همين حرف ها باعث شد موتور گازی اش را بفروشد وبیشتر مواظب ريه هايش باشد.

    وي سال 72 ازدواج کردم و اكنون2فرزند دختر دارد.

    يادگار دفاع مقدس مي گويد:


    ‹‹درمان ریه ام تا سال 1371 ادامه داشت. چشم سمت راستم مدتی نابینا بود كه درمان شد.
    در سال 1382وضعیت جسمانی ام حاد شد. متوجه شدم كه کرمان برای وضعيت ریه و تنفسم خوب مناسب نيست.مدتی در تهران بودم ولي آلودگی هوا، حالم را بدتر کرد .از آنجا به تنکابن و آمل و سپس به ساری رفتم.در حال حاضر هم در اين شهر زندگي مي كنم و آب و هوايش برايم مناسب تر است.››

    تویسرکانی اراده خودش را اين گونه توصيف مي كند:

    ‹‹ 4سال پيش تصميم گرفتم كه ديگر سراغ مصرف دارو نروم و فقط ورزش كنم.استخر زیاد می روم به پياده روي در جنگل علاقه خاصي دارم.من عاشق کارم هستم و پنانسيل زيادي در وجودم براي فعاليت هاي اجتماعي مي بينم. گاهی خانواده ام به شوخي می گویند: اگر شیمیایی نبودی؛ديگر تو را درخانه نمي ديديم.››

    وي ادامه مي دهد:

    ‹‹ درحال حاضر دكترم، خودم هستم و مید انم باید چه کار کنم.گاهی از کپسول های اکسیژن استفاده می کنم.مخصوصا وقتی به تهران و شهرهای آلوده می روم اما با این درد ها عشق می کنم
    خیلی خوشحالم که درجنگ مصدوم شدم و اگر دوباره جنگ شود به جبهه خواهم رفت.››

    او در ادامه جانبازان شيميايي را به ورزش واميد داشتن در زندگي دعوت مي كند و مي گويد:

    ‹‹یکی از دوستان شیمیایی ام وضعیت جسماني نا مطلوبي داشت.يك روز از او خواستم تا با هم به استخر برويم.اولش قبول نمي كرد اما به اجبار با هم رفتيم.
    نخستين بار وقتي در آب رفت،دچار نفس تنگي شد نفس تنگي شد و اميدش را از دست داد.
    من همچنان با او اميد مي دادم و تا شش ماه با هم استخر مي رفتیم. بعد از این مدت خودش از من مي خواست كه به استخر برويم.در حال حاضر هم وضعيت ریه اش مساعدتر شده است.››


    وي در پايان مي گويد:

    ‹‹ مسئولين بايد به حرف هاي خودشان عمل كنند.پيشنهاد مي كنم همایش های سالیانه اي براي سنجس وضعيت درمان مصدومين شيميايي بگذارند تا اطلاعات بيشتري در موردشان كسب كنند.
    در يك كلام به جانبازان شيميايي مي گويم كه از مجروحيت شيميايي خود،محدوديت نسازند و در فعاليت هاي اجتماعي حضور پر رنگي داشته باشند.يك جانباز با روحيه مناسب مي تواند بر مشكلات جسمي اش غلبه داشته باشد. در آخر امیداورم خدا مرگ ما را شهادت قرار دهد...››

    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  6. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 08:01 AM