ژاکتی به رنگ زرد روشن، خشن از جنس پنبه، آستین بلند، یقه باز با پنج دکمه و با اتیکتی با عنوان "اسیر جنگی" مرا به سالیانی قفس گونه می برد که پرا از خاطرات تلخ و شیرین است.لباسی که شاهد چه زخم هایی است که بر تن اسرای مظلوم ایرانی در تک تک سلول ها، بازداشتگاه ها و اردوگاه های مزدوران عراقی نشسته است. تار و پود این تن پوش اسارت، روزی گواهی خواهد داد که ضربات انبوهی از دسته کلنگ، نبشی، شلاق، مشت و لگد، باتوم و کابل هایی را حس نمودند و بس رقص شلاق هایی را با چشم دیده اند.
دکمه های این لباس چون دوربین مخفی لحظه به لحظه اسارت را به تصویر کشیده اند و روزی گواه حضورمان خواهد شد. ژاکتی به رنگ زرد که روزی چهره اسرای مظلوم و دربند که از فرط گرسنگی، ضعف و بیماری زرد شده بود را به چشم دیده است.ای لباس زرد روشن! تو گواه باش که ما روزی با تو انس گرفته بودیم و چه رنج هایی که به چشم پنبه ای خویش دیدی.ای لباس هم قفس! ببخش ما را که به خاطر ما ضربات انواع وسایل شکنجه را به جان خریدی.
ای لباس اسارت! مرا نیز ببخش که تو با این که پاره پوره شده بودی و باید تو را رها می کردم ولی به خاطر کمبودهای همیشگی چه سوزن هایی که بر تنت فرو نکردم و چه وصله هایی که به تن و روحت نزدم!
مرا ببخش مرا ببخش
ولی بدان که تو را همیشه در ذهن و خاطراتم با خود خواهم داشت.
کاش بودی و هنگام مردنم کفنم می شدی .... آری، مرا ببخش مرا ببخش...!
شـادی روح شــهدایی که در اسارت پر کشیدند صــلوات